بهداد دارای تحصیلات لیسانس بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی است. وی برای اولین بار با فیلم آخر بازی به سینمای ایران معرفی شد و برای آن کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از جشنواره فیلم فجر شد. وی بعدها در قالب نقشهای مکمل بازیهای به یاد ماندنی برای سینمای ایران خلق کرد. او در فیلم روز سوم (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۵) در نقش یک افسر عراقی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری میشود، ظاهر شد و برای دومین بار پس از آخر بازی کاندید سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شد. بازی او در روز سوم بسیار چشمگیر بود و نظر همه منتقدین و سینما گران را به خود جلب کرد. موفقیت بهداد در فیلم کسی از گربههای ایرانی خبر نداره به کارگردانی بهمن قبادی، موجب راهیابی او به جشنواره فیلم کن شد.
سال | نام فیلم | کارگردان | سمت | نقش | اکران | توضیحات |
---|---|---|---|---|---|---|
۱۳۸۹ | پدر و پسر | عباس کیارستمی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۹ | انتهای خیابان هشتم | علیرضا امینی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۹ | جرم | مسعود کیمیایی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۹ | سعادت آباد | مازیار میری | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۹ | پرتقال خونی | سیروس الوند | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۹ | فرش قرمز | محسن دامادی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۸ | هفت دقیقه تا پاییز | علیرضا امینی | بازیگر | فرهاد | - | -نامزد بهترین بازیگر مکمل مرد بیست و هشتمین جشنواره فیلم فجر1388-نامزد بهترین بازیگر نقش اصلی چهاردهمین جشن سینمای ایران1389 |
۱۳۸۸ | لطفا مزاحم نشوید | محسن عبدالوهاب | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۸ | آدم کش | رضا کریمی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۷ | کیمیا و خاک | عباس رافعی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۷ | کسی از گربههای ایرانی خبر نداره | بهمن قبادی | بازیگر | - | - | این فیلم به صورت غیرقانونی (زیرزمینی) در ایران تولید شد و جوایز متعددی را از جشنواره های بین المللی دریافت کرد.برای این فیلم جایزه مروارید سیاه بهترین بازیگر مرد جشنواره دبی2010 را کسب کرد |
۱۳۸۷ | موج سوم | آرش سجادیحسینی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۷ | مردی که گیلاسهایش را خورد | پیمان حقانی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۷ | محاکمه در خیابان | مسعود کیمیایی | بازیگر | حبیب | - | - |
۱۳۸۷ | یک خاطره بگو حواسمو پرت کن | رسول صدرعاملی | بازیگر | علی | - | نام قبلی فیلم (زندگی با چشمان بسته) بود |
۱۳۸۷ | دل خون | محمد رضا رحمانی | بازیگر | عماد | - | -دیپلم افتخار بهترین بازیگر مرد بیست و هفتمین دوره جشنواره فجر 1387 |
۱۳۸۷ | شبانه روز | کیوان علی محمدی و علی بنکدار | بازیگر | سیاوش کسرایی | - | -نامزد تندیس زرین چهاردهمین جشن خانه سینما برای نقش مکمل |
۱۳۸۶ | دو راه حل برای یک مسئله | قاسم جعفری | بازیگر | - | - | فیلم کوتاه |
۱۳۸۶ | هر شب، تنهایی | رسول صدرعاملی | بازیگر | حمید | - | - |
۱۳۸۶ | مجنون لیلی | قاسم جعفری | بازیگر | هدایت | - | - |
۱۳۸۶ | تسویه حساب | تهمینه میلانی | بازیگر | حمید | - | - |
۱۳۸۶ | دایره زنگی | پریسا بخت آور | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۵ | حس پنهان | مصطفی رزاق کریمی | بازیگر | بهرام طلوعی | - | -نامزد دریافت دوازدهمین تندیس جشن خانه سینما برای نقش مکمل مرد 1387 |
۱۳۸۵ | آدم | عبدالرضا کاهانی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۵ | روز سوم | محمدحسین لطیفی | بازیگر | فواد | - | -نامزد سیمرغ بلورین بیست و پنجمین جشنواره فجر برای نقش مکمل1385 -نامزد تندیس زرین یازدهمین جشن خانه سینما برای نقش اصلی1386-برنده تنیس حافظ بهترین بازیگر جشن حافظ دنیای تصویر1388 |
۱۳۸۴ | باغ فردوس پنج بعدازظهر | سیامک شایقی | بازیگر | بهرام | - | - |
۱۳۸۴ | پیشنهاد بی شرمانه به نقاش مرده | سید محسن اورنگ | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۴ | رقص با ماه | عبدالرضا کاهانی | بازیگر | - | - | -
|
۱۳۸۴ | عروس کوهستان | یوسف سیدمهدوی | بازیگر | - | - | - |
۱۳۸۳ | کافه ستاره | سامان مقدم | بازیگر | خسرو | - | -نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از دهمین جشن خانه سینما |
۱۳۸۲ | این زن حرف نمیزند | احمد امینی | بازیگر | سروش | - | -پنجمین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی |
۱۳۸۲ | خواهر خوانده | بهروز حسین زاده | بازیگر | - | - | تولید این فیلم نیم کاره ماند |
۱۳۸۱ | بوتیک | حمید نعمت الله | بازیگر | مهرداد | - | -نامزد تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما-دومین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی |
۱۳۸۱ | چای تلخ | ناصر تقوایی | بازیگر | - | - | تولید این فیلم نیم کاره ماند |
۱۳۷۹ | آخر بازی | همایون اسعدیان | بازیگر | پویا | - | -نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر |
شناسنامه | |
---|---|
زادروز | ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ |
زادگاه | براونا - آم - این ، امپراتوری اتریش - مجارستان شهروند اتریشی تا سال ۱۹۲۵،شهروند آلمانی پس از ۱۹۳۲ |
تاریخ مرگ | ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ |
محل مرگ | برلین ، آلمان |
همسر | اوا براون ازدواج در تاریخ ۲۹ آوریل ۱۹۴۵ |
فرزندان | پدر آلویس هیتلر مادر کلارا هیتلر |
دین | کاتولیک |
اطلاعات سیاسی | |
حزب سیاسی | حزب ملی
کارگران سوسیالیست آلمان حزب نازی |
سمت | صدر اعظم آلمان (از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵) |
فعالیتها | هنرمند ، سرباز ، نویسنده ، سیاستمدار |
آدولف هیتلر (زاده ۲۰ آوریل، ۱۸۸۹ – درگذشته ۳۰ آوریل، ۱۹۴۵) رهبر حزب ملی
کارگران سوسیالیست آلمان بود. او بین سالهای ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ صدراعظم آلمان ، و بعد از ۱۹۳۴، به عنوان پیشوای رایش سوم و رئیس کشور آلمان رسید.[۱]
هیتلر به عنوان یک کهنهسرباز نشاندار جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۰ (میلادی) به حزب نازی پیوست و در سال ۱۹۲۱ به ریاست آن رسید. او پس از زندانی شدن به خاطر شرکت در کودتای نافرجام در سال ۱۹۲۳، با ترویج ایدههای ناسیونالیستی، ضد کمونیستی و یهودستیزی و ایراد سخنرانیهای پرشور ، حامیانی در سطح کشور آلمان به دست آورد. هیتلر در سال ۱۹۳۳ به مقام صدراعظمی رسید و بیدرنگ یک دیکتاتوری فاشیستی تک حزبی را بنیان نهاد.[۱]. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و آن را تبدیل به یکی از قدرتهای برتر اروپا در زمان خود نماید. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف تصرف فضای حیاتی بیشتر دنبال نمود و یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم الحاق اتریش و تهاجم به چکسلواکی و لهستان در ۱۹۳۹ توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت محور و متفقین درگرفت و در طی این مدت اروپا و همچنین سایر نقاط دنیا شاهد ویرانیها و تلفات بسیار بود.
اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نیروهای محور بیشتر مناطق اروپا ، بخشهای بزرگی از آفریقا، شرق آسیا و اقیانوسیه را اشغال نمودند اما نیروهای متفقین از سال ۱۹۴۲ به بعد، از آنان پیشی گرفته و در سال ۱۹۴۵ آلمان نازی را از هر سو احاطه نمودند. وی در همان سال و در هنگام نبرد برلین، به ضرب گلوله خودکشی نمود. این جنگ در نهایت به کشته و زخمیشدن بسیاری منجر شد، از آن جمله میتوان به کشتار دستهجمعی یهودیان که تعداد آن شش میلیون نفر تخمین زده میشود و همچنین میلیونها انسان دیگر توسط نازیها و متحدان آنان اشاره کرد که به واقعه هولوکاست معروف گشتهاست.[۲]
آدولف هیتلر حدود ساعت ۰۶:۳۰ بعد از ظهر ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در مسافرخانه ای در شهری مرزی و کوچک به نام براونا-آم-این در اتریش، بین مرز اتریش و امپراتوری آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر ( ۱۸۳۷ – ۱۹۰۳)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند. هنگامی که هیتلر ۳ ساله بود خانواده او به ایالت باواریا در جنوب آلمان مهاجرت کردند.[۳] درسال ۱۸۹۴ خانواده هیتلر به نزدیکی شهر لینز مهاجرت کردند و تا زمان بازنشستگی پدر هیتلر در آنجا ماندند، در این دوره هیتلر به عنوان کودکی خستگی ناپذیر به بازی و درس در مدرسه ای نزدیک به خانه مشغول بود.برادر او ادموند بر اثر بیماری سرخک در ۲ فوریه ۱۹۰۰ درگذشت و این اتفاق تاثیری دائمی در هیتلر ایجاد کرد و اعتماد به نفس هیتلر را تا حدود بسیاری تضعیف کرد و باعث شد آدولف هیتلر کج خلق شود و همواره با پدر خود بحث های طولانی داشته باشد. روابط هیتلر با مادرش بسیار خوب و صمیمانه بود و این کاملاً برعکس روابط او با پدرش بود که معمولاً او را کتک می زد[۴] با اینکه هیتلر علاقه مند بود به رشته هنر بپردازد ولی پدر وی او را به مدرسه فنی فرستاد ، هیتلر بعدها در کتاب نبرد من اعتراف کرد که «امیدوارم بتوانم چند سال عقب افتادگی که پدرم به من تحمیل کرد را جبران کنم.» هیتلر حتی در زمینه سیاسی هم با پدر خود اختلاف داشت ، پدر هیتلر فردی معتقد به امپراطوری اتریش بود اما هیتلر خود و اتریش را جزء آلمان و امپراطوری روم باستان می دانست.پس از مرگ پدر هیتلر در ۳ ژانویه ۱۹۰۳ وی مدرسه فنی را ترک کرد.آدولف هیتلر در کتابش نبرد من، لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار میکرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آنها شده بود.
از سال ۱۹۰۵ به بعد هیتلر در یک پرورشگاه بوهامایی زندگی میکرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دوبار از موسسهٔ هنرهای زیبای وین (۱۹۰۷-۱۹۰۸) به خاطر عدم صلاحیت در نقاشی مطرود شد. به او گفته شد که تواناییهایش بیشتر در زمینهٔ معماری کاربرد دارد. وی درخاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است میگوید:
هدف من از این سفر بررسی گالری موزهٔ کرت بود. اما کمی بعد از اینکه به تابلویی دقت میکردم متوجه میشدم چیز دیگریست که توجه مرا به سوی خود جلب میکند،و آن خود موزه بود. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر عوض میشد اما این ساختمان موزه بود که بیشترین توجه من روی آن متمرکز شده بود. |
بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود:
بالاخره بعد از مدتی تلاش یک مهندس شدم، بقیه راه مشکلی که در مدرسه ریشویل از دست داده بودم در اثر کوششها و تمرینهای ده ساله تا اندازهای جبران شد و هنگامی که بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وین آمدم این بار اقامت من چندین سال طول کشید حالت آرامش و تصمیم جدی در خود احساس کردم و کم کم غرور اولیهام بیدار شد و جدا مصمم شدم که خود را به جایی برسانم |
در ۲۱ دسامبر ۱۹۰۷ مادرش کلارا هیتلر با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن ۴۷ سالگی فوت کرد. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهمش از ارث پدری خود را به خواهرش پاولا هیتلر واگذار کرد،آدولف در ۲۱ سالگی وارث ثروت یکی از عمه(خاله)هایش شد. او به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار شد. او از روی کارت پستالها طرح میکشید و به کاسبها و توریستها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود ۲۰۰۰ تابلوی اینچنینی نقاشی کرد.[۷] بعد از دومین بار اخراج از موسسهٔ هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در ۱۹۰۹ وی به دنبال سرپناهی میگشت و در ۱۹۱۰ در خانهای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید. مخالفت با یهود ریشهای عمیق در فرهنگ کاتولیکهای اتریش داشت ، وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودیهای ارتدکس اروپای شرقی بود. هیتلر معتقد بود یهودیان دشمنان نژاد آریایی و باعث بدبختی و عقب ماندگی کشورش اتریش بودند. زمانی که هیتلر در وین زندگی می کرد به دقت اوضاع سیاسی و رفتار احزاب مختلف را زیر نظر می گرفت و رفتارهای احزاب را بررسی می کرد.وی پس از بررسی احزاب اتریش به این نتیجه رسید که تنها حزبی می تواند به قدرت کامل دست یابد که بتواند تظاهرات عظیم خیابانی به نفع خود سازماندهی کند و احساسات و هیجانات مردم را در اختیار بگیرد و همچنین پشتیبانی دست کم یکی از سه نیروی اصلی کشور یعنی ارتش ، کلیسا و یا شخص اول مملکت (رییس جمهور اتریش) را با خود داشته باشد.هیتلر این تجربیات را در راه به قدرت رساندن حزب نازی به خوبی به کار گرفت.وی در کتاب خود نبرد من می نویسد که استدلالهای منطقی و جملات ادیبانه نیستند که تاریخ را می سازند بلکه خطابه های تحریک کننده هیجانات مردم هستند که مسیر تاریخ را تعیین می کنند.در سال ۱۹۱۳، هیتلر از اتریش - مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد.اما چون برای کشورش خدمت سربازی انجام نداده بود توسط پلیس مونیخ دستگیر و سپس به کشورش برگردانده شد اما هیتلر از خدمت سربازی معاف شد و توانست بار دیگر به مونیخ برگردد.
در اوت ۱۹۱۴ امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد و هیتلر برای لشکر باواریا داوطلب شد. او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت هیتلر قابل تقدیر بود ولی به خاطر این که تابعت آلمانی او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او دوبار برای شجاعت در جنگ نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر ۱۹۱۴، و صلیب آهنی، درجه یک که به ندرت به سرجوخهها اعطا میشود، در اوت ۱۹۱۸ را دریافت کرد. در مدت جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست افراطی شد، هرچند او تا سال ۱۹۳۲ تابعیت آلمانی نداشت.او در مدت خدمت سربازی اش نقاشی های روزنامه ارتش را نیز می کشید اما در سال ۱۹۱۶ از ناحیه پای چپ دچار زخمی شد و مدال جانبازان را نیز دریافت کرد و پس از بهبودی مجدداً به جبهه بازگشت. [۸]وقتی که مردم اعتقاد به شکست ناپذیری ارتش آلمان داشتند، آلمان در نوامبر سال ۱۹۱۸ تسلیم شد. هیتلر با شنیدن خبر تسلیم شدن آلمان دچار شوک شدیدی شد. او در آن زمان به خاطر حمله شیمایی به وسیله گازخردل در بیمارستان صحرایی بود و به طور موقت دچار نابینایی شده بود. مانند بسیاری از میهن پرستان، او سیاست مداران غیرنظامی و یهودیان و کمونیست هارا در تسلیم شدن آلمان مقصر میدانست.
نتیجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پیروزمند در عهدنامه ورسای شرایطی بسیار سخت و خفت بار را به این کشور تحمیل کردند.با شکست رایش دوم در جنگ جهانی اول، در آلمان جمهوری وایمار تشکیل شده بود. پس از جنگ جهانی اول آلمان در بحران غرق بود. در جامعهای که لایههای گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند هیتلر مانند بسیاری از هم نسلان خود، تسلیم آلمان را رد میکرد و شکست آلمان را نتیجه اتحاد یهودیان و کمونیستها میدانست و خواهان جبران آن بود.هیتلر مرام سیاسی خود را به روشنی در کتاب نبرد من تشریح کردهاست. به عقیده او نژادهای پست مانند گیاهان هرز هستند، که باعث خراب شدن گیاهان سالم میشوند، همچنین از یهودیان آن زمان به عنوان کسانی که دزدی ، ثروت اندوزی ، آلودگی و فساد را رواج میدادند یاد میکند، از نظر هیتلر افراد برتر حق دارند که برای رسیدن به جهانی آبادتر تمام اقوام و ملتهای پست و غیر اصیل را به خدمت گیرند.
[نحزب از یک گروه کوچک با تمایلات ملی گرایی در آخرین سال های جنگ جهانی اول شکل گرفت. ابتدا در برمن گروهی در اوایل سال ۱۹۱۸ با نام کمیته رایگان برای صلح کارگران آلمان (به آلمانی: Freier Ausschuss einen für deutschen Arbeiterfrieden) اعلام موجودیت کرد. آنتون درکسلر در تاریخ ۷ مارس ۱۹۱۸ در مونیخ شعبه ای از این گروه را تشکیل داد. درکسلر قفل سازی ساده و از اعضای ارتش در جنگ اول جهانی بود. در تاریخ ۵ ژانویه ۱۹۱۹ درکسلر به همراه چند تن از دوستان نزدیکش و بیست کارگر دیگر از راه آهن مونیخ به بحث درباره ایجاد حزبی مستقل از کمیته رایگان برای صلح بر اساس اصول سیاسی که درکسلر بیان کرد بحث کنند. این گفتگو سرانجام به تاسیس حزب انجامید. حزب کارگران آلمان یک گروه کوچک با ۵۵ عضو بود. اما دولت وایمار که فعالیت های حزب را مشکوک به براندازی تلقی کرده بود جاسوسانی را به درون حزب فرستاد.آدولف هیتلر که اکنون مامور اطلاعاتی ارتش بود به حزب پیوست تا در نزدیک تحولات حزب را گزارش دهد. او کم کم با دیدگاه های حزب آشنا شد. همچنین هیتلر قدرت سخنوری خوبی داشت و به یکی از سخنگو های ماهر حزب تبدیل شده بود. در میان اعضای اولیه حزب می توان به رودلف هس ، هانس فرانک و آلفرد روزنبرگ اشاره کرد که بعدها همگی در سمت های بالایی مشغول به فعالیت شدند. هیتلر اکنون جذب حزب شده بود و نه تنها مخالفتی با حزب نداشت بلکه به یکی از ستون های اصلی حزب تبدیل شده بود.هیتلر از سازمان اطلاعات ارتش خارج شد و به اعضای حزب پیوست او در اولین قدم تعداد افراد حزب را برای شماره گذاری از عدد ۵۰۰ شروع کرد بدین ترتیب اعضای حزب به جای آنکه ۵۵ اعلام شود ۵۵۵ نفر اعلام شد. این اولین و بزرگترین تبلیغ برای حزب بود.حزب کارگران آلمان به وسیله یک کمیته هفت نفره اداره می شد. هیتلر توانست به کمیته هفت نفره راه پیدا کند. دومین اقدام هیتلر تغییر نام حزب در ۲۴ فوریه ۱۹۲۰ بود. اکنون واژه سوسیالیست ملی هم به نام حزب افزوده شد و بدین صورت حزب با نام حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان ( به اختصار: NSDP ) معرفی شد. هیتلر در مراسم های مختلف سخن رانی می کرد و سخنان آتشین و ملی گرایانه او به جذب هر چه بیشتر افراد کمک بزرگی می کرد. هیتلر توانست درکسلر را متقاعد کند که هیئت هفت نفره مدیریت حزب لغو شود. بنابراین هیتلر به عنوان رئیس جدید حزب توانست برنامه های خود را به خوبی اجرا کند. اولین اقدام هیتلر پس از ریاست تشکیل گروه شبه نظامی حزب به نام اس آ بود. هیتلر در قدم بعد اعلام کرد که دو هدف کلی در حزب دارد اولین هدف پیشرفت آلمان و دومین هدف مقابله با دشمنان درجه اول آلمان یعنی فرانسه - انگلیس و شوروی که در چنگال سرمایه یهودیان اسیر هستند. هیتلر صلیب شکسته به عنوان نمادی آریایی را به عنوان نماد حزب انتخاب کرد.در طی سال های ۱۹۲۱ و ۱۹۲۲ حزب رشد قابل توجهی داشت. حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی و بر هم زدن تجمعات سیاسی احزاب دیگر دارای یک شاخه به نام گروه حمله اس آ بود.در راس این گروه ارنست روهم نزدیک ترین دوست هیتلر در حزب قرار داشت.در سال ۱۹۳۴ هیتلر برای جلب حمایت ارتش ،این گروه را منحل کرد و روسای آن از جمله ارنست روهم را به قتل رساند.دلیل نارضایتی ارتش از نیروی اس آ این بود که روهم قصد داشت اس آ را جانشین ارتش نماید.پس از اعدام روسای اس آ ، نیروی اس اس که تحت رهبری هیتلر قرار داشت و زیر مجموعه اس آ محسوب می شد به عنوان نیروی مستقل به فعالیت ادامه داد.وظایف پیشین نیروی اس آ به اس اس محول شد و کشتار و تبعید یهودیان جز وظایف اصلی این گروه گردید. [۹]
در ژانویه ۱۹۲۳ فرانسه منطقه روهر صنعتی را در پی پرداخت نشدن غرامت جنگ جهانی اول اشغال کرد این اشغال موجب هرج و مرج شد ویلیام کونو استعفا کرد وتلاش های حزب کمونیسم آلمان (KPD) بی نتیجه ماند. در چنین شرایطی که غرور ملی آلمان بار دیگر زیر پا گذاشته شده بود تعداد اعضای حزب به شدت افزایش پیدا کرد و در همین مدت ۲۰،۰۰۰ نفر تا پایان ماه نوامبر به اعضای حزب افزوده شد. در چنین شرایطی نازی ها تصمیم گرفتند به کمک ژنرال لودندورف در سالن آبجو مونیخ گرد هم آیی بر پا کنند و سپس در اعتراض به وضع کنونی دست به اعتراض بزنند. این اعتراضات در نهایت ناکام ماند در صبح آن روز یعنی ۹ نوامبر هم تعداد ۲۰،۰۰۰ نفر از نازی ها در اعتراض به هرج و مرج به وجود آمده در مونیخ دست به تظاهرات زدند که پلیس بر روی آنها آتش گشود و ۱۶ نفر از نازی ها کشته شدند. هیتلر ، لودندورف و تعدادی دیگر دستگیر شدند. هیتلر با استفاده از فرصت پیش آمده در دادگاه (حضور خبرنگاران داخلی و خارجی) توانست به شهرت خود بیفزاید.وی در دادگاه اما پس از ۶ ماه با قید و به خاطر آنچه خیانت به دولت و ملت خوانده شد در مارس ۱۹۲۴ محاکمه و به ۵ سال حبس محکوم شد. در این مدت بود که هیتلر کتاب نبرد من خویش را نوشت و حزب نازی در جریان این فعالیت ها ممنوع اعلام شد.[۱۰][صفحه؟] آدولف هیتلر پس از آزادی دوباره اقدام به تجدید سازمان کرد. اما متعهد شد که گروه شبه نظامی حزب را منحل کند و اقدامی بر علیه دولت وقت انجام ندهد.البته هیتلر با کمک هاینریش هیملر اس اس را در آوریل ۱۹۲۵ تاسیس کردند و همچنین تمرکز بیشتری در جذب زنان در حزب گرفتند همچنین شعار معروف حزب به نام سلام هیتلر (Heil Hitler) نیز در همین سال تصویب شد.
در تاریخ ۲۰ ژوئیه ۱۹۳۲ انتخابات رایشتاگ صورت گرفت و حزب نازی ۳۷،۴٪ کل آرا را به خویش اختصاص داد و به بزرگترین حزب رایشتاگ تبدیل شد. در سوی دیگر مجموع آرای حزب نازی و حزب کمونیسم آلمان ۵۲٪ کل آرا را تشکیل می داد و این اکثریت هرگز موفق به همکاری مناسب با هم نشدند. پس از آن هیتلر در سال ۱۹۳۲ تصمیم گرفت در انتخابات ریاست جمهوری آلمان شرکت کند.رقیب اصلی و قدرتمند وی ژنرال هیندنبورگ بود که مورد احترام اکثر احزاب و مردم آلمان بود. در دور نخست هیتلر نزدیک به یک سوم آرا را از آن خود کرد و هیندنبورگ نیمی از آرا را بدست آورد. در دور دوم علی رغم تبلیغات وسیع حزب نازی ، هیتلر با بدست آوردن ۳۷ در صد آرا باز هم شکست خورد و هیندنبورگ به عنوان رییس جمهور انتخاب شد.[۱۰][صفحه؟] کشمکش بر سر انتخاب صدراعظم در رایشتاگ سال ۱۹۳۲ ادامه داشت. رئیس جمهور هیندنبرگ به خوبی می دانست که دیگر احزاب وابسته به آمریکا هیچ قدرتی در رایشتاگ ندارند و تنها احزاب قدرتمند نازی ها و حزب کمونیست آلمان هستند که در مجموع بیش از ۵۰٪ از کل مجلس را به خود اختصاص داده اند. در ابتدا تمام محافل سیاسی گمان می کردند فرانتس فون پیپن عضو حزب کمونیسم آلمان از طرف رئیس جمهور به عنوان صدراعظم معرفی شود اما رئیس جمهور هیندنبرگ در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ آدولف هیتلر را به عنوان رهبر حزب اکثریت رایشتاگ به عنوان صدر اعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کردند. هیتلر به دلیل مخالفت شدید با اتحادیه های کارگری و مارکسیستها مورد توجه و حمایت صاحبین صنایع بزرگ آلمان(مانند تیسن صاحب شرکت فولاد تیسن) قرار گرفت و سیل کمکهای نقدی به صندوق حزب و نیز حساب شخصی هیتلر سرازیر شد.فهرست افرادی که به هیتلر کمک می کردند تا زمان برگزاری دادگاههای نوربنبرگ مخفی باقی ماند.با وجود نقش عمده این کمکهای اقتصادی، هیتلر پس از رسیدن به قدرت خود را وامدار هیچکس نمی دانست و در موقع لزوم آماده قربانی کردن هر شخص یا گروهی به نفع خود بود.در انتخابات ریاست جمهوری نازی ها از همه تکنولوژی های در دسترس برای تبلیغات استفاده می کردند.
در ژوئیه ۱۹۴۴ به عنوان بخشی از عملیات افسانه شمال در آشیانه گرگ محل اقامت هیتلر بمب گذاری انجام شد. اما هیتلر کشته نشد. پس از این ماجرا هیتلر دستور به پاکسازی داد که در این جریان بیش از ۴،۹۰۰ نفر اعدام شدند.
۹ روز پس از شروع جنگ دوم جهانی آدولف هیتلر در عصر روز ۸ نوامبر به مونیخ رفت تا در سالگرد انقلاب نازی ها برای هواداران حزب نازی در مونیخ سخنرانی کند. با این حال او با توجه به جنگ با لهستان ترجیح داد هرچه زودتر به برلین بازگردد.هیتلر با وجود آن که به مونیخ رفت به فاصله کوتاهی پس از ورود به این شهر درصدد بازگشت به برلین برآمد اما اوضاع بد جوی مانع از بازگشت او به پایتخت شد.با توجه به این شرایط بود که هیتلر تصمیم گرفت با کوتاه کردن نطقش با یکی از قطارهای شبانگاهی به برلین بازگردد. این تغییر برنامه باعث شد وی نطق خود را زودتر از زمان تعیین شده یعنی ساعت ۹ شب به پایان برده و راهی ایستگاه مرکزی راه آهن شود.او بلافاصله پس از سخنرانی اش در سالن آبجوفروشی که تظاهرات از آنجا شروع شده بود محل را ترک کرد و به همراه محافظانش راهی ایستگاه قطار برلین شد. تنها ۱۳ دقیقه پس از خروج آدولف هیتلر از سالن انفجار مهیبی در سالن آبجوفروشی مونیخ به وقوع پیوست که در آن ۸۰ تن کشته و ۶۳ نفر زخمی شد و هیتلر از توطئه ترور جان سالم به در برد.بمب توسط نجاری به نام گئورگ السر کار گذاشته شده بود،گئورگ السر نجاری از اهالی جنوب غربی آلمان با گرایشات کمونیستی بود.وی هیچگاه در آلمان پس از جنگ به چهره ای محبوب تبدل نشد. نازی ها برای سالها تاکید داشتند السر طرح چنین تروری را به تنهایی انجام نداده بود و او در واقع دست نشانده سرویس اطلاعاتی بریتانیا است.السر تنها چند ساعت پس از این اقدام ناکام در حالی که سعی داشت به سوئیس فرار کند در مرز دستگیر شد. فرمان مرگ السر در ۴ آوریل سال ۱۹۴۵ توسط آدولف هیتلر صادر و حکم در همان روز اجرا شد.[۱۱]
آلمان نازی به حکومت آلمان در دوران بین سال های ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ اطلاق میشود که دولت آدولف هیتلر تا سال ۱۹۴۵ میلادی در آن کشور در راس حکومت بود. در این دوران، کشور آلمان تحت حکومت حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان به رهبری آدولف هیتلر به عنوان صدراعظم بود. وی از سال ۱۹۳۴ رهبر حزب سوسیالیست ملی کارگران آلمان شد. تا سال ۱۹۲۸ حزب نازی تنها ۱۲ کرسی در مجلس ملی آلمان داشت که با عمیق شدن بحران های اقتصادی و سیاسی توانست تا سال ۱۹۳۲ بیش از ۲۳۰ کرسی در مجلس مل آلمان به دست آورد و این تعداد کرسی حزب نازی را به بزرگترین حزب مجلس ملی تبدیل کرد. رئیس جمهور هیندنبورگ در تاریخ ۳۰ ژانویه ۱۹۳۰ آدولف هیتلر را به عنوان صدراعظم و مسئول تشکیل کابینه معرفی کرد. هیتلر توانست با همراه کردن برخی احزاب کابینه ائتلافی خود را تشکیل دهد. در جریان آتش گرفتن رایشستاگ (مجلس ملی) هیتلر توانست بزرگترین رقیب خود حزب کمونیست آلمان را از صحنه خارج کند و این اولین قدم برای تک حزبی کردن آلمان بود.در ماه مارس ۱۹۳۳ حزب نازی توانست قانونی را در مجلس تصویب کند که به موجب آن اختیارات بالایی به صدراعظم داده می شد تا در طول ۴ سال قانون اساسی آلمان اصلاح شود ، این فرصت چهار ساله اجازه می داد برنامه های حزب نازی به خوبی و به صورت کامل اجرا شود احزاب دیگر در مجلس ملی آلمان مخالف این قانون بودند و پس از مخالفت یک به یک از صحنه سیاسی آلمان حذف می شدند تا اینکه در ۱۴ ژوئیه ۱۹۳۳ آلمان رسماً یک کشور تک حزبی اعلام شد. پس آن گام های بعدی در تشکلیل رایش برداشته شد و در قدم بعدی پرچم با نشان صلیب شکسته در کنار پرچم جمهوری وایمار برافراشته شد و در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۴ به دستور رئیس جمهور پل فون هیندنبورگ ، صدراعظم هیتلر موضف شد اختیارات ایالت های آلمان را تا حد ممکن کم و اختیارات برخی از ایالات ها نیز به طور کامل زیر نظر برلین قرار دهد ، این کار مغایر سیستم فدرالی در آلمان بود. هنگامی که در ژوئن ۱۹۳۴ خبرنگار انگلیسی در برلین از آدولف هیتلر در خصوص تغییرات بسیار در آلمان سوال کرد وی اینگونه پاسخ داد :
در ابتدا این حرف من را به تمسخر گرفتند وقتی گفتم جنبش نازی ها هزار سال ادامه خوهد یافت، فراموش نکنید مردم چگونه به من می خندیدند هنگامی که ۱۵ سال پیش گفتم من روزی در آلمان حکومت می کنم.خنده آنها به همان مقدار ابلهانه است وقتی من می گویم در قدرت باقی خواهم ماند |
هیتلر با رشتهای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت حزب نازی دست زد.به دلیل نداشتن اکثریت قاطع در پارلمان هیتلر پس از بدست آوردن پست نخست وزیری همچنان قادر نبود به عنوان قدرت مطلق حکومت کند به همین دلیل با طرح یک دسیسه کمونیستها را از صحنه سیاسی آلمان خارج کرد.دستگاه تبلیغاتی حزب نازی در ابتدا سعی کرد کمونیستها را اغتشاشگر معرفی کند و وانمود کند که آنها در پی انقلاب کومونیستی هستند.به دلیل عدم تاثیر تبلیغات بر مردم، گروههای حمله نازی ها شروع به درگیری با کمونیستها ، دستگیری رهبران و تخریب مراکز فعالیت آنها نمودند تا کمونیستها را تحریک به انجام عمل متقابل نمایند.با این همه اکثر مردم تبلیغات حزب نازی را باور نمی کردند.حزب نازی در مرحله آخر برای بدست آوردن بهانه لازم برای سرکوب کامل کمونیستها اقدام به آتش زدن ساختمان پارلمان آلمان (رایشتاگ) نمود و این کار را به کمونیستها منصوب کرد. پس از این اقدام کمونیستها با تبلیغات شدید سرکوب شدند.[۱۲]
علاقه به وحدت با آلمان پس از جنگ جهانی اول در مردم اتریش بسیار قوی بود اما هنگامی که هیتلر در آلمان به قدرت رسید مردم و دولت اتریش علاقهای به رفتن زیر سلطه هیتلر نداشتند. هیتلر عقیده داشت اتریش (موطن وی) جز جدایی نا پذیر آلمان است و با استفاده از تحت فشار گذاشتن دولت ضعیف اتریش از طریق فشارهای دیپلماتیک و نیز فعالیت شدید نازیهای اتریش توانست اتریش رادر سال ۱۹۳۸ بدون خونریزی اشغال و ضمیمه آلمان کند. وی در ابتدا دولت اتریش را مجبور به برگزاری رفراندم برای الحاق به آلمان نمود اما برای اشغال این کشور حتی منتظر اعلام نتیجه رفراندم نیز نشد و واحدهای ارتش رایش وارد اتریش شدند.انگلستان و فرانسه نسبت به این اتفاق واکنش شدیدی نشان ندادند چرا که از دید آنها نیز اتریش در واقع بخشی از آلمان بود که پس از جنگ جهانی اول از این کشور اول جدا شده بود،[اتریش قبل از جنگ جهانی اول جزء امپراتوری اتریش - مجارستان بود!] بنا براین لازم نبود بر سر این کار خطر جنگ جهان گیر دیگری را به جان بخرند.موفقیت هیتلر در الحاق اتریش به رایش ، بدون خونریزی و واکنش منفعلانه دولتهای پیروز جنگ اول در مقابل وی موجب افزایش محبوبیت و قدرت هیتلر در آلمان شد.هیتلر مدتی بعد با درک عدم علاقه فرانسه و انگلیس برای جنگیدن،توانست به سادگی چکسلواکی را نیز ضمیمه آلمان نماید.به دلیل اینکه واژه آلمانی آنشلوس(به معنی الحاق) در هنگام وقوع این رخداد، بسیار در مطبوعات اروپا مورد استفاده قرار میگرفت این رخداد به نام آنشلوس معروف است.
اقتصاد آلمان نازی را نه می توان مانند شوروی یک اقتصاد کاملاً سوسیالیستی دانست و نه می توان آن را مانند آمریکا یک اقتصاد سرمایه داری دانست. اقتصاد آلمان در تئوری به دنبال یک سیستم سوسیالیستی بود اما از سرمایه گذاری خصوصی در چهاچوب خواسته های دولت نیز پشتیبانی می کرد. زمانی که نازی ها به قدرت رسیدند نرخ بی کاری حدود ۳۰٪ بود که از همان ابتدای تشکیل کابینه توسط هیتلر وی هیالمار شاخت را ابتدا به عنوان رئیس رایش بانک و سپس به عنوان وزیر اقتصاد انتخاب کرد.در سال ۱۹۳۷ هرمان گورینگ به جای هیالمار شاخت به عنوان وزیر اقتصاد معرفی شد.پس از آغاز جنگ هنوز یک سال تا پایان دوره چهار ساله نخست (۱۹۴۰) باقی مانده بود اما سیاست های اقتصادی آلمان به سیاست های اقتصاد جنگی تغییر پیدا کرد و آلبرت اشپیر جایگزین هرمان گورینگ شد در این مدت آلمان به شدت کمبود نیروی کار را احساس می کرد و در بسیاری از کارخانه ها مجبور شد از اسیران جنگی برای کار اجباری استفاده کند.
در ماه مارس ۱۹۳۳ بیانیه ای مهم توسط دولت هیتلر منتشر شد که موضوع آن الحاق اتریش ، بازگرداندن مستعمرات از دست رفته در آفریقا و گسترش نفوذ در شرق اروپا بود.پس از انتشار این بیانیه جنگ های لفظی میان کشورهای اروپایی شدت گرفت و پس از آن برای حل بن بست سیاسی حاکم در اروپا کنفرانس خلع سلاح جهانی در ژنو تشکیل شد، نخست وزیر انگلستان رمزی مک دونالد طرحی را مطرح کرد که تمامی طرف ها از جمله آلمان نازی و فرانسه نیز آن را مثبت ارزیابی کردند، این طرح مشکل اشغال راینلند توسط ارتش فرانسه را به خوبی برطرف کرد.[۱۳] در ماه مه ۱۹۳۳ هیتلر دیداری با سفیر آلمان نازی در شوروی داشت ، وی به سفیر آلمان تاکید کرد که تمام تلاش خود را در جهت بهبود روابط آلمان و شوروی به انجام دهد ، هیتلر معتقد بود برای اجرای طرح نفوذ آلمان در شرق اروپا به شوروی نیاز دارد و حذف لهستان در واقع به معنی حذف همیشگی معاهده ورسای است.[۱۴] [۱۵] هیتلر در سخنرانی هایی در ۱۷ مه ۱۹۳۳ و ۲۱ مه ۱۹۳۵ و همچنین ۷ مارس ۱۹۳۶ بر صلح طلبی و تمایل بر کار در سیستم بین المللی تاکید کرد، هدف هیتلر جلب اعتماد کشورهای اروپایی بود.[۱۶] پس از آن هیتلر در پی برقراری روابط با انگلستان بود و در همین چارچوب دیداری با سفیر بریتانیا در برلین صورت گرفت و سفیر انگلستان تمایل کشورش به گسترش ارتش آلمان تا ۳۰۰،۰۰۰ را اعلام کرد[۱۷] از طرف دیگر آلمان مذاکرات محرمانه ای با لهستان ترتیب داد و هیتلر به آرامی معاهده ورسای را کنار زد و ارتش آلمان را به ۶۰۰،۰۰۰ نفر افزایش داد و نیروی هوایی و نیروی دریایی آلمان را مجدداً تشکیل داد، در واکنش به این تصمیم هیتلر انگلستان ، فرانسه ، ایتالیا و جامعه ملل این اقدامات را محکوم کردند. پس از موج محکومیت ها هیتلر اعلام کرد که آلمان در پی صلح و دفاع از خود است و از این طریق توانست بار دیگر مذاکراتی با انگلستان ترتیب دهد.[۱۸] [۱۹] در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۳۵ قراردادی نظامی در حوزه نیروی دریایی بین آلمان و انگلستان منعقد شد این قرار داد بدون توجه به خواست جامعه ملل و حضور فرانسه و ایتالیا و در جهت تضعیف پیمان ورسای گام بزرگی تلقی می شد.هیتلر امیدوار بود با بهبود روابط آلمان ، انگلستان بتواند مناطق مستعمره آفریقا را پس بگیرد.
ترس از ایجاد جنگی نوین در اروپا در روابط بین کشورها اثر کرده بود ، پس از الحاق اتریش و قدرت گیری مجدد آلمان تحت حکومت آدولف هیتلر ، ایتالیا به رهبری بنیتو موسولینی از هم پیمان قدیمی خود انگلستان جدا شده و به آلمان متمایل شد ، آلمان نیز متقابلاً از سیاست های توسعه طلبانه ایتالیا به خصوص در روابط آن کشور با چک پشتیبانی کرد.در تاریخ ۲۵ اکتبر ۱۹۳۶ آلمان نازی و ایتالیا پیمان مبنی بر پیمان ضد کمونیسم منعقد کردند و در ۲۵ اکتبر همان سال ژاپن نیز به این پیمان پیوست در همین زمان دعوت نامه های نیز برای انگلستان ، چین و لهستان فرستاده شد که همگی پاسخ منفی به این دعوت نامه دادند. هیتلر در جهت جلب نظر چین به پیوستن به پیمان ضد کمونیسم درخواست ژاپن مبنی بر متوقف کردن ارسال محموله ها و کمک های نظامی به چین را رد کرد ، هدف اصلی هیتلر احیای صنعت نظامی آلمان بود و فروش اسلحه و فناوری های نظامی به چین کمک شایانی بود، اما پس از پیوستن ژاپن به این پیمان رویکرد آلمان نسبت به روابط چین و ژاپن تغییر کرد و این بار سیل کمک های آلمان به ژاپن فرستاده شد. پس از آنکه انگلستان از پیوستن به پیمان ضد کمونیسم سر باز زد روابط آلمان و انگلستان تضعیف شد تا آنجا که هیتلر از طریق سوئیس بارها دخالت های انگلستان در روابط آلمان با همایسگانش به خصوص لهستان را دخالت در امور آلمان نامید و آن را محکوم کرد و به مسئولان انگلستان گوش زد کرد.[۲۰] بدست آوردن موفقیتهای جالب توجه در سیاست خارجی از طریق در پیش گرفتن سیاست تهاجمی ، یکی از مهمترین علایق هیتلر بود.وی در ابتدای به قدرت رسیدن، مهمترین هدف خود را پس از تثبیت قدرت حزب نازی در دولت آلمان، خنثی کردن محدودیتهای پیمان ورسای می دانست.این پیمان آلمان را ملزم به محدود کردن نیروی نظامی و تسلیحات می کرد.هیتلر برای شروع مسلح کردن آلمان بدون درگیر شدن در جنگی جدید چند روش را به صورت همزمان به کار گرفت.وی برای تسکین نگرانی شدید اعلام کرد آلمان به دنبال تسلیح مجدد نیست و دولت وی خواستار خلع سلاح جهانی است و در صورت خلع سلاح همسایگان آلمان وی نیز حاضر است سلاحهای تهاجمی کشورش را از میان ببرد.در مرحله بعدی برای تضعیف وضعیت جامعه ملل و کنفرانس خلع سلاح و نیز برای جدا کردن متحدین از یکدیگر کشورهای همسایه را دعوت به مذاکرات دو جانبه برای حل اختلافات می کرد.نخستین موفقیت وی در این زمینه توافق دو جانبه با لهستان بدون دخالت فرانسه بود که در نهایت موجب سستی فرانسه در حمایت نظامی از لهستان شد.[۲۱]
شهر آزاد دانزینگ قبل از جنگ جهانی اول شهری در ایالت پروس غربی و متعلق به کشور آلمان بود. پس از جنگ جهانی اول و تشکیل کشور لهستان این شهر بندری به عنوان شهر آزاد اعلام شده و مالکیت اداره آن توسط متفقین به لهستان واگذار شد. پس از این تحولات ایالت پروس شرقی از آلمان جدا شد و تنها راه ارتباطی با آن ایالت از طریق هوایی یا دریایی امکان داشت. از طرف دیگر انگلستان تضمین کننده امنیت لهستان بود. دولت هیتلر لغو پیمان ورسای و برگرداندن سرزمین های جدا شده از آلمان را به عنوان بزرگترین هدف خود به مردم اعلام کرده بود. در گام نخست دولت هیتلر تصمیم به باز پس گیری مناطق جدا شده به خصوص شهر و منطقه دانزینگ گرفت که با مخالفت شدید لهستان مواجه شد و این تنش سیاسی باعث سردی روابط دو کشور شد. پس از آنکه آلمان نازی موفق شد قرارداد عدم جنگ را با شوروی منعقد کند در تاریخ ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ و پس از چند ماه تنش سیاسی به لهستان حمله کرد و شوروی نیز پس از آلمان در ۱۷ سپتامبر از شرق به لهستان حمله کرد و این آغاز جنگ در اروپا بود.پس از آنکه لهستان توسط آلمان نازی و شوروی اشغال شد هیتلر در سخنرانی در شهر دانزینگ در سپتامبر ۱۹۳۹ اعلام کرد :
« | لهستان هرگز در شکلی [نو] از معاهده ورسای ظهور نخواهد کرد ، این نه تنها خواسته آلمان است بلکه توسط شوروی نیز تضمین شده است [۲۲] | » |
ارتش آلمان نازی در سال ۱۹۴۳ در جبهه شوروی و در سال ۱۹۴۴ در جبهه فرانسه ضربات سنگینی متحمل شدند.از اوایل سال ۱۹۴۵ ارتشهای متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت و آدولف هیتلر خودکشی نمود.
محمد امین الحسینی مفتی اعظم بیت المقدس در سفر به برلین در سال ۱۹۴۱ در آغاز جنگ جهانی دوم با هیتلر دربارهٔ حل مسالهٔ یهودیان خاورمیانه و مقابله با صهیونیسم و خاتمه دادن به زندگی یهودیان گفتگو کرد.[۲۳][۲۴] در حالیکه هیتلر خواستار بیرون راندن یهودیان از اروپا به سرزمین فلسطین بود، الحسینی آنرا تهدیدی برای امنیت حضور خود در فلسطین میدانست و توانست هیتلر را برای نابودی یهودیان به جای بیرون راندن آنها متقاعد نماید.[۲۵] در ۲۵ آوریل همان سال، الحسینی طراح اصلی حمله نازی ها به بوسنی شد. تحت نظر او صربهای مسیحی ارتدوکس برای متمایز شدن، مجبور به استفاده از بازوبند آبی و صربهای یهودی مجبور به استفاده از بازوبند زرد شدند. در همین حال، وقتی الحسینی خود را حافظ اسلام خواند، حدود صد هزار نفر از بوسنیاییهای مسلمان به دستههای نازی پیوستند. تحت فرمان او دویست هزار مسیحی ارتدوکس صرب، ۲۲٬۰۰۰ نفر از یهودیان بوسنی و بیش از ۴۰٬۰۰۰ کولی به قتل رسیدند که بعدها عامل مهم نفرت بین بوسنیاییها و صربها در جنگ بوسنی و هرزگووین و صربستان در دهه ۱۹۹۰ شناخته شد.[۲۶]
کشتار سیستماتیک و با روش معین حدود شش میلیون نفر از مردان، زنان و کودکان یهودی و همینطور میلیونها انسان دیگر از جمله کمونیستها، همجنسگرایان، عقب ماندگان ذهنی، اسیران جنگی شوروی، بیماران روانی، به دست نازیها، هولوکاست نامیده میشود. پس از جنگ جهانی کتابها و آثار هنری بسیاری در حوزههای مختلف هنر به این موضوع پرداخته و امروزه هولوکاست به عنوان نمادی از شر مطلق شناخته میشود و با وجود گذشت زمان، علاقه به یادآوری این واقعه افزون گشتهاست و مراسم روزهای یادآوری و محکومیت آن هر ساله در کشورهای بسیاری برگزار میشود.[۲۷]
حمله آلمان به روسیه در آغاز برقآسا بود و پیروزیهای چشمگیری را برای نازیها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان زمستان بسیار سردی را پیشبینی نکرده بود ولی در عمل چنین شد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای شرقی شوروی را به جبهه غربی کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگافزار غربیها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روسها رساند. فرماندهان آلمانی تسلیم شدند و روسها به سوی آلمان پیشروی کردند. در غرب نیز نیرویهای آمریکایی و بریتانیایی و تنی چند از نیروهای فرانسوی در روزی شناخته شده به روز دی (D-Day) در سواحل نرماندی در شمال فرانسه پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد.
آدولف هیتلر رهبر رایش سوّم در شامگاه ۳۰ آوریل ۱۹۴۵ به زندگی خود پایان داد.هیتلر در زمان مرگ تنها ۵۶ سال داشت.هیتلر ۳۶ ساعت قبل از مرگش با معشوقه خود، اوا براون که از زمان شروع فعالیت در حزب نازی با او در یک عکاسی که مشتری آنجا بود آشنا شده بود پیمان زناشویی بست و با اینکه خبر نفوذ نیروهای متفقین تائید شده بود،هیتلر در آخرین ساعات عمرش با اوا براون ازدواج کرد و هنگام خودکشی نیز اوا همراه وی همزمان دست به خودکشی زد.اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک همزمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی دست زدند. پیکر بی جان آن دو را دکتر گوبلز و سایرین که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر و برای آنکه می خواست پیکرش هچون موسولینی به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد.
از هنگام مرگ آدولف هیتلر کتابهای بسیاری درباره او بهویژه با شروع هزاره جدید نگاشته شده و در کشورهای فاتح جنگ نوعی همرایی درباره نقش مهم منفی او در تاریخ وجود دارد. برخلاف جنگ جهانی اول که دولتمردان و حکام مختلفی مسئول شروع آن شناخته شدهاند، هیتلر به طور عمده و به تنهایی مسبب آغاز جنگ جهانی دوم معرفی میشود.[۱]. نمایش صلیب شکسته نازی یا دیگر نمادهای نازی در آلمان ممنوع است.
با وجود محکومیتی که توسط بسیاری از شخصیتهای ملی علیه هیتلر صورت گرفت، نمونههایی از افرادی که به میراث هیتلر الفاظی بی طرفانه نسبت دادهاند و یا به طرفداری از آن برخاستهاند نیز به ویژه در جنوب آمریکا و بخشهایی از آسیا وجود داشتهاست. او گاهی اوقات، تنها به دلیل ویژگی یهودی ستیزیش، به عنوان چهرهای مثبت در جهان اسلام توصیف شدهاست.[نیازمند منبع] در سال ۱۹۵۳، رئیس جمهور پیشین مصر انور سادات نوشتاری مبنی بر طرفداری از هیتلر به رشتهٔ تحریر درآوردهاست.[۲۸] لوویس فاراخان به او نسبت «مرد بسیار بزرگ» دادهبود.[۲۹]بال تاکرای (Bal Thackeray) رهبر جناح راست حزب شیو سنا (Shiv Sena)، در ایالت ماهاراشترای هند در سال ۱۹۹۵ نشان داد که یکی از تحسین کنندههای هیتلر است.[۳۰] لئون دگرله فرمانده لژیون اس اس در بلژیک در کتابش که در سال (۱۹۸۵) به چاپ رسید در خصوص هیتلر می نویسد :
ما همیشه درباره هیتلر و اردوگاه هایش می شونیم، هیتلر و یهودیان، اگر اینقدر نفرت علیه هیتلر توسط سرمایه داران و مطبوعات به وجود آمد به دلیل مسیر حرکت هیتلر بود ، آشکار است که حکومت هیتلر در برخورد با مصالح خودخواهانه سرمایه داری کلان پیش می رفت |
خارج از زادگاه هیتلر -براونا-آم-این در اتریش- نشان سنگی حکاکی شدهای وجود دارد با این مضمون:
FÜR FRIEDEN FREIHEIT |
که ترجمهٔ آزاد آن اینچنین است:
برای دستیابی به صلح، آزادی و دموکراسی حکومت فاشیستی دیگر هرگز میلیونها کشته [این را] به یاد [ما] میآورد. |
هیتلر هیچگاه خود را وامدار هیچ حزب و گروهی نمی دانست به همین دلیل نیز در موقع لزوم بدون توجه به خدماتی که افراد و گروه ها برای وی انجام داده بودند آنها را قربانی می کرد.به عنوان نمونه کشتار دسته جمعی رهبران SA و رهبر وفادار آنها روهم و نیز فرستادن برخی از حامیان بزرگ مالی به اردوگاه کار اجباری
هیتلر بر خلاف نام حزبش (حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران) نه ناسیونالیست بود، نه سوسیالیست و نه حامی کارگران. وی به جای ناسیونالیزم به راسیسم (نژاد پرستی) اعتقاد داشت،دشمن سرسخت سوسیالیستها و مارکسیستها بود و کارگران آلمانی را به بردگان صاحبان صنایع تبدیل کرد. [۳۳]
هیتلر هیچ ارزشی برای پیمانها به ویژه پیمانهای بین المللی قایل نبود و بارها این پیمانها را رسما زیر پا گذاشت و پیمانهای بین المللی و جامعه ی ملل را نیز به تمسخر می گرفت.
هیتلر انقلابش را پس از به قدرت رسیدن آغاز کرد و با اینکه رسما اعلام می کرد که اعتقاد و التزامی به جمهوری ندارد اما با استفاده از رای مردم به قدرت رسید و به وعده اش یعنی نابودی جمهوری عمل نمود.
وی مصیبتهای شکست در جنگ را به دلیل غلبه رقبا و جنگ طلبی پادشاهان آلمان نمی دانست بلکه این مصیبتها و شکست در جنگ را ناشی از خیانت یهودیان و سوسیالیستها می دانست و چنین وانمود و تبلیغ می کرد که با کوتاه کردن دست این خیانتکاران آلمان می تواند بر اروپا حکم رانی نماید.با این شیوه تفکر مانع عبرت گرفتن مردم آلمان از جنگ نخست جهانی شد. وی آشکارا اعلام می کرد قصد بازگشت به آلمان دوره بیسمارک را دارد.
هیتلر از هر فرصتی که در اثر وجود خبرنگاران داخلی و بین المللی به وجود می آمد برای تبلیغ مرامش برای مخاطبینش استفاده می نمود. این فرصت حتی می توانست جلسه محاکمه خود وی پس از کودتا و نیز محاکمه افسران نازی در دوره جمهور ی باشد.وی با این ابزار تنها می خواست پیامش را به مخاطبانش برساند و اینکه خبرنگاران و نخبگان در مورد وی چه فکر می کردند برای وی اهمیت نداشت.از دید وی رسانه هرچه فراگیر تر بود مفید تر بود.
وی ارتش را از نهادی ملی و فراجناحی به ابزاری قدرتمند در خدمت اهداف حزب نازی تبدیل کرد.وی تخلفات و انحرافات اخلاقی اعضای حزب و همکارانش را تا مادامی که اختلالی در عملکرد مفید آنها برای وی ایجاد نمی شد نادیده می گرفت.
هیتلر به درستی به کوتاه مدت بودن حافظه مردم و نیز تلقین پذیری آنها آگاه بود و از آن استفاده می کرد. به عنوان نمونه هیتلر همواره اینطور تبلیغ می کرد که نظام جمهوری آلمان قادر به رفع نیازهای مردم نیست اما هنگامی که برای ریاست جمهوری نامزد شد وعده های بسیار فریبنده و بلند پروازانه ای می داد تا جایی که اعلام کرد در صورت ریاست جمهوری وی هر دختری خواهد توانست شوهر مورد نظرش را پیدا کند.
هیتلر برای نابود کردن رقبای سیاسی اش به شدت از روش ترور شخصیت استفاده می
کرد. وی همواره بارانی از دروغ و تهمت را به وسیله رسانه های جمعی به ویژه
رادیو و روزنامه بر سر رقبایش می ریخت و آنها را از نظر سیاسی نابود می
کرد.
هیتلر دموکراسی ، پارلمان و احزاب را عامل عقب افتادگی و انحطاط می دانست و مدعی بود به جای استفاده از این سیستم، از طریق سخنرانی های مهیج به طور مستقیم با مردم ارتباط برقرار می کند.
دو نظریه درباره خاستگاه نام «هیتلر» وجود دارد:
خسرو شکیبایی بازیگر معروف سینمای ایران در سال ۱۳۲۳ در تهران بدنیا آمد. تحصیلاتش را در رشته بازیگری در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به پایان برد.
با بازی در نقش کوتاهی در فیلم خط قرمز (مسعود کیمیایی، ۱۳۶۱) به سینما آمد. و تا سال ۱۳۶۸ در نقشهایی ظاهر شد. از جمله در فیلمهای دزد و نویسنده، ترن و رابطه خوب ظاهر شد. اما از بازی در فیلم هامون (داریوش مهرجویی، ۱۳۶۸) بود که نام خسرو شکیبایی سر زبانها افتاد. او برای بازیش در همین فیلم از هشتمین جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین دریافت کرد و تحسین منتقدان و مردم را برانگیخت.
خسرو شکیبایی از سال ۱۳۶۸ به بعد، دیگر نتوانست از جلد حمید هامون بیرون بیاید و حمید هامون را در انواع و اقسام لباسها و تیپهای مختلف تکرار کرد. اما توانایی هایش را در چند فیلم به معرض نمایش گذاشت: بازی او در دو فضای کاملاً متفاوت در فیلم کیمیا (احمدرضا درویش، ۱۳۷۳) و بازی متفاوت او در فیلم کاغذ بی خط (ناصر تقوایی، ۱۳۸۰).
خسرو شکیبایی در تلویزیون هم موفق بود. از همان زمان که در نقش مدرس بازی کرد و آن مونولوگ طولانی معروفش را اجرا کرد تا بازی در مجموعه تلویزیونی روزی روزگاری، خانه سبز، کاکتوس، تفنگ سر پر و این اواخر هم که مجموعه تلویزیونی در کنار هم را روی آنتن دارد.
او آخرین جایزهاش را از ششمین جشن ماهنامه دنیای تصویر برای بازی در فیلم کاغذ بی خط دریافت کرد.
پس از گذشت نزدیک به ۲۲ سال از اولین حضورش در سینمای مسعود کیمیایی، بار دیگر و اینبار در کنار عزتالله انتظامی در فیلمی از مسعود کیمیایی ایفای نقش کرد: «حکم» (۱۳۸۳)
خسرو شکیبایی علاوه بر هنرنمائی درنقش آفرینی در
سینما و تئاتر، برخی از شعرهایی سهراب سپهری و چند دکلمهً دیگر را به صورت
دکلمه خوانی, خوانده اند.
آلبومهای موسیقیپری
خوانی
حجم سبز (سهراب سپهری)
نشانی ها
جوایز
برنده سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر:
هامون
/ هشتمین دوره
کیمیا / سیزدهمین دوره
نامزد سیمرغ بلورین:
یکبار
برای همیشه / یازدهمین دوره
سایه به سایه / پانزدهمین دوره
کاغذ
بی خط / بیستمین دوره
فیلمهاخط
قرمز (مسعود کیمیایی - ۱۳۶۱)
دادشاه (حبیب کاووش - ۱۳۶۲)
صاعقه
(۱۳۶۴)
رابطه (پوران درخشنده - ۱۳۶۵)
دزد و نویسنده (کاظم معصومی -
۱۳۶۵)
ترن (امیر قویدل - ۱۳۶۶)
شکار (مجید جوانمرد - ۱۳۶۶)
هامون
(داریوش مهرجویی - ۱۳۶۸)
عبور از غبار (پوران درخشنده - ۱۳۶۸)
ابلیس
(احمدرضا درویش - ۱۳۶۸)
جستجو در جزیره (مهدی صباغزاده - ۱۳۶۹)
سارا
(داریوش مهرجویی - ۱۳۷۱)
پرواز را بخاطر بسپار (حمید رخشانی - ۱۳۷۱)
یکبار
برای همیشه (سیروس الوند - ۱۳۷۱)
بلوف (ساموئل خاچیکیان - ۱۳۷۲)
کیمیا
(احمدرضا درویش - ۱۳۷۳)
پری (داریوش مهرجویی - ۱۳۷۳)
درد مشترک
(یاسمین ملک نصر - ۱۳۷۳)
لژیون (سیدضیاءالدین دری - ۱۳۷۳)
سایه به
سایه (علی ژکان - ۱۳۷۴)
خواهران غریب (کیومرث پوراحمد - ۱۳۷۴)
سرزمین
خورشید (احمدرضا درویش - ۱۳۷۴)
عاشقانه (علیرضا داودنژاد - ۱۳۷۴)
روانی
(داریوش فرهنگ - ۱۳۷۶)
زندگی (اصغر هاشمی - ۱۳۷۶)
دختردایی گمشده
(داریوش مهرجویی - ۱۳۷۷)
میکس (داریوش مهرجویی - ۱۳۷۸)
دختری بنام
تندر (حمیدرضا آشتیانی پور - ۱۳۷۹)
کاغذ بی خط (ناصر تقوایی - ۸۰/۱۳۷۹)
مزاحم (سیروس الوند - ۱۳۸۰)
اثیری (محمدعلی سجادی - ۱۳۸۰)
صبحانه
برای دو نفر (مهدی صباغزاده، ۱۳۸۲)
ازدواج صورتی (منوچهر مصیری، ۱۳۸۳)
سالاد فصل (فریدون جیرانی، ۱۳۸۳)
حکم (مسعود کیمیایی، ۱۳۸۳)
ستاره
ها (فریدون جیرانی، ۱۳۸۴)
عروسک فرنگی (فرهاد صبا، ۱۳۸۴)
چه کسی
امیر را کشت؟ ( مهدی کرمپور, ۱۳۸۵)
مجموعه
های تلویزیونی
خانه سبز (مجموعه - بیژن بیرنگ، مسعود رسام -
۱۳۷۵)
کاکتوس (مجموعه سری اول - محمدرضا هنرمند - ۱۳۷۷)
تفنگ سرپر
(مجموعه - امرالله احمدجو - ۷۹/۱۳۷۸)
در کنار هم (مجموعه تلویزیونی -
فتحعلی اویسی- ۱۳۸۱)
شهاب
حسینی از
جمله از بازیگران موفق سینماو تلویزیون ایران است.که ابتدا با گویندگی در
رادیو کار
خود را آغاز کرد کم کم به مجری تلویزیون رسید آنقدر قدرت بیان او بالا بود
که از
سال 1377 تا 1378
به کار مجری گری مشغول بود در سال 79 چهره محبوب مردم در سریال موفق»
پس از باران«
حضور پیداکرد.شروع خوبی بود برای وارد شدن به دنیای بازیگری اعتماد خوب
امیر قویدل
به شهاب حسینی باعث شد تا او فرصت خودنمایی هم در سینما داشته باشد حضور
موفقی داشت
در کنار میتراحجار .پس از رخساره پیشنهاد های تلویزیونی را رد نکرد او در
سال 80 در
دوسریال
»همسفر«
و
»پلیس
جوان«
که نقش اول این سریال داشت بازی کرد وخیلی راحت داشت از مجری گری کنار می
رفت .
در سال
81 سال
پرکاری شهاب حسینی بود و انتخاب های موفقی نداشت برای بازی در فیلم نه
چندان خوب
»آدمکها«
و بازی در حاشیه
»واکنش
پنجم«
تهمینه میلانی اما بازی بود که خیلی دیده شد.
»این
زن حرف نمی زند«
اوج هنرنمایی شهاب بود او در این فیلم در کنار حامد بهداد بازی کرد.
»زهر
عسل«انتخاب
بعدی او بود کار با کارگردان جوانی به نام ابراهیم شیبانی که از نظر خود
شهاب خیلی
برایش خوب بود اما نمی شد بازهم این کار را سکوی بلندی برای شهاب بدونیم و
یک سری
ضعف هایی در این کار دیده می شد و شخصیت پردازی شهاب حسینی در این فیلم
خیلی بد
بود.
سال 82
سال بسیار
خوبی برای شهاب بود او باز هم به خانه اولش بازگشت شهاب با
»تب
سرد«
بهترین سریال چند سال اخیر را در آنتن داشت بازی تسحین برانگیز او در کنار
بازیگران
سینمایی همچون حمید گودرزی و کامبیز دیرباز درخشید.درسال 82 این بار کار با
پوران
درخشنده را تجربه کرد
»شمعی
در باد«
از کارهای موفق شهاب حسینی است که
کاندید
دریافت
جایزه بهترین بازیگر نقش دوم
برای فیلم شمعی در باد
از جشنواره بیست و دوم فیلم فجر هم شد.
در سال
83 برای
بازی در
»رستگاری
در 8:20
«سیروس
الوند دعوت شد.شهاب در این فیلم نقش متفاوتی داشت مثل بهرام رادان که او هم
نقش
متفاوتی را تجربه می کرد.بازی چشم گیر او باعث شد تا کاندید دریافت بهترین
بازیگر
نقش اول مرد برای فیلم رستگاری در 8:20 از جشنواره بیست و سوم فیلم فجر
بشود.
شهاب در
عرصه
موسیقی هم فعالیت کرد حتی حمید گودرزی دوست همیشگیش را به گرو
»هفت«
معرفی کرد شهاب در 2 کاست
»سون«
ترانه هایی را دکلمه کرد.که در این عرصه موفقیت خودش را اصبات کرد.اما
این کارهای شهاب حسینی در حاشیه باعث می شود تا به نوعی از سینما دور باشد
یا
برنامه شب سال تحویل که شهاب حسینی مجری اون برنامه بود یک مقدار شهاب را
از کار
اصلیش که بازیگری است دور می کند.
در سال
84 در فیلم
»قتل
آن لاین«
مسعود آب پرور ظاهر شد که بسیار عالی به ایفای نقش پرداخت رد حالی که
فیلمنامه و
کارگردانی ضعف داشت.
شهاب
حسینی در حال
حاضر
»مدار
صفر درجه«
از سریال شبکه یک را در حال پخش دارد که به قول خود شهاب حسینی روی این کار
زمان
بیشتری را گذاشته است.
ضمن این
که شهاب
حسینی در جشنواره 25 فیلم فجر فیلم
»بچه
هابی ابدی«
پوران درخشنده که دومین تجربه کار شهاب با این کارگردان موفق سینما است را
داشت.
![]() |
|
متولد | ۱۴ مارس ۱۸۷۹ اولم، ورتمبرگ، آلمان ![]() |
---|---|
مرگ | ۱۸ آوریل ۱۹۵۵![]() |
محل زندگی | ![]() ![]() ![]() |
شهروند | ![]() ![]() ![]() |
ملیت | ![]() |
رشته فعالیت | فیزیک |
محل کار | اداره
ثبت اختراعات سوییس دانشگاه زوریخ دانشگاه چارلز پراگ دانشگاه صنعتی زوریخ دانشگاه لایدن موسسه مطالعات پیشرفته موسسه کایزر ویلهلم |
دلیل شهرت | نسبیت عام، نسبیت خاص حرکت براونی، اثر فوتوالکتریک |
جوایز | جایزه نوبل در فیزیک (۱۹۲۱) |
دین | یهودی |
امضا![]() |
آلبرت اینشتین در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ میلادی در ساعت ۱۱:۳۰ صبح به وقت محلی در یک خانواده یهودی در شهر اولم در ورتمبرگ آلمان ، واقع در ۱۰۰ کیلومتری اشتوتگارت بدنیا آمد . پدرش هرمان اینشتین یک فروشنده بود که بعدها یک کارخانه الکتروشیمیایی را تأسیس کرد و مادرش ، پولین نی کوچ نام داشت . آنها در کنیسه اشتوتگارت-باد با یکدیگر ازدواج کردند .
در زمان تولد ، مادر آلبرت به خاطر اینکه سر او بسیار بزرگ بود و حالتی عجیب داشت بسیار نگران بود . هرچند که با رشد او ، کم کم بزرگی سرش کمتر به چشم میآمد ، اما از عکسهای او معلوم است که سر او نسبت به بدنش بزرگتر بوده است . به این ویژگی در افرادی که سرهای بزرگی دارند «سربزرگی خوشخیم» گفته میشود که هیچ ارتباطی با بیماری یا مشکلات ادراکی ندارد .
یکی دیگر از مشهورترین جنبههای کودکی اینشتین این است که او خیلی دیرتر از بچههای معمولی صحبت کردن را آغاز کرد . طبق ادعای خود اینشتین ، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی به سختی صحبت میکرد . به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین ، و گرایش او به بیتوجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل اینشتین ، او را کند ذهن بدانند . البته در زندگی اینشتین ، این اولین و آخرین باری نبود که چنین انگها و نظرات آسیب شناسانهای به او نسبت داده میشد .
اعضای خانواده آلبرت ، همگی یهودیهایی لاقید بودند و از همین رو ، او در یک مدرسه ابتدایی کاتولیک درس میخواند . او با اصرار مادرش آموزش ویولون را فراگرفت . اگرچه او از همان ابتدای کار مشق ویولون را دوست نداشت و در نهایت نیز آنرا کنار گذاشت ، اما بعدها آرامش عمیق خود را در سونات ویلون موتسارت بدست میآورد .
وقتی اینشتین پنج ساله بود ، پدرش به او یک قطبنمای جیبی نشان داد و اینشتین پی برد که در فضای خالی چیزی بر روی سوزن تأثیر میگذارد . او بعدها این اتفاق را یکی از تحولآمیزترین اتفاقات زندگیاش توصیف کرد.
در سال ۱۸۸۹، دانشجویی به نام مکس تالمود (بعدها به نام تالمی) ، که به مدت شش سال پنجشنبه شبها به منزل خانواده اینشتین میآمد ، [۳]، اینشتین را با مهمترین متون علمی و فلسفی آشنا کرد ، که از جمله آنها میتوان به نقد خرد ناب از کانت اشاره کرد . همچنین در اواخر دوران کودکی و اوایل دوران بزرگسالی ، دو عموی او با توصیه و تهیه کتابهایی در زمینه علم ، ریاضی و فلسفه ، به رشد فکری او کمک میکردند .
در سال ۱۸۹۴، در پی ناموفق ماندن کسبوکار هرمان اینشتین در صنعت الکتروشیمی ، خانواده اینشتین از مونیخ به پیوا- شهری در ایتالیا در نزدیکی میلان - مهاجرت کردند . اینشتین اولین فعالیت علمی خود را با عنوان بررسی وضعیت اتر در زمینههای مربوط به مغناطیس ، در همان زمان برای یکی از عموهایش مینوشت . آلبرت برای تمام کردن درسهایش ، در مدرسه شبانه روزی مونیخ ماند و پس از آنکه تنها توانست یک ترم را تمام کند در بهار سال ۱۸۹۵ دبیرستان را رها کرده و برای پیوستن به خانوادهاش رهسپار پریوا شد . یک سال و نیم پیش از امتحانات نهایی ، او بدون اطلاع والدینش و با متقاعد کردن مسئولین مدرسه به اینکه بواسطه یک گواهی پزشکی به او اجازه مرخصی بدهند مدرسه را ترک کرد و این بدان معنا بود که اینشتین هیچگونه گواهی در تحصیلات متوسطه کسب نکرد.[۴] در همان سال یعنی در سن ۱۶ سالگی ، او آزمایش ذهنی که به آیینه آلبرت اینشتین شهرت دارد را انجام داد . او پس از خیره شدن به آیینه ، آزمایش کرد که اگر با سرعت نور حرکت کند چه اتفاقی برای تصویرش خواهد افتاد ؛ نتیجهگیری او مبنی بر اینکه سرعت نور مستقل از بینندهاش است ، بعدها به یکی از دو فرضیه نسبیت خاص تبدیل شد .
در آزمون ورودی موسسه فدرال پلی تکنیک زوریخ - که امروزه به ETH زوریخ شهرت دارد - اگرچه امتیاز آلبرت در بخش ریاضی و علوم عالی شد ، اما امتیاز پایین او در بخش ادبیات مانع از قبولی وی شد ؛ پس از آن خانوادهاش او را به آرائو در سوییس فرستادند تا تحصیلاتش را در آنجا به اتمام برساند . پس از آن دیگر معلوم بود که آلبرت آنگونه که پدرش میخواست مهندس الکترونیک نخواهد شد . او در آنجا به مطالعه تئوری الکترومغناطیس که بسیار کم به آن پرداخته شده ، مشغول شد و در سال ۱۸۹۶ دیپلم خود را دریافت کرد . در این مدت او در منزل خانواده پروفسور یاست وینتلر اقامت کرد و در آنجا به عنوان اولین تجربه عاشقانه ، به ماری دختر این خانواده علاقمند شد . مایا ، خواهر اینشتین که نزدیکترین همراز او بود بعدها با پسر همان خانواده یعنی پل ازدواج کرد و و دوست او نیز یعنی مایکل بسو با دختر دیگر همان خانواده یعنی آنا وصلت کرد .[۵] پس از آن اینشتین در ماه اکتبر در موسسه فدرال پلی تکنیک ثبت نام کرد و به زوریخ رفت ؛ در همین حال ماری نیز برای تدریس به اولسبرگ در سوییس رفت . او در همان سال شهروندی خود در ورتمبرگ را لغو کرد .
در بهار سال ۱۸۹۶ ، میلوا ماریخ صربستانی که ابتدا در دانشگاه زوریخ در رشته پزشکی آغاز به تحصیل کرده بود ، پس از یک ترم به موسسه فدرال پلی تکنیک آمد تا در آنجا به عنوان تنها زن در آن سال ، در رشتهای که اینشتین درس میخواند تحصیلات خود را ادامه دهد . در طی سالهای بعد رابطه ماریخ با اینشتین به یک رابطه عاشقانه تبدیل شد ، هرچند که مادر اینشتین به خاطر غیر یهودی بودن ، سن بالا و نقص جسمانی ماریخ ، به شدت با رابطه آنها مخالف بود .[۶]
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه ، اینشتین نتوانست شغلی در رابطه با تدریس پیدا کند . پدر یکی از همکلاسیهایش به او کمک کرد تا در یکی از دفاتر ثبت اختراع در سوئیس در سال ۱۹۰۲ استخدام شود .
وی در خلال جنگ جهانی دوم به آمریکا مهاجرت کرد تا در پروژهای که این کشور به منظور تحقیقات برای ساخت بمب اتمی راهاندازی کرده بود شرکت کند . پس از پایان جنگ و تأسیس اسرائیل به آن کشور مهاجرت کرد و به عنوان عضو هیئت علمی و استاد در دانشگاه عبری اورشلیم به تدرس پرداخت . سرانجام دوباره به آمریکا بازگشت و در شهر پرینستون ساکن شد و در روز ۱۸ آوریل ۱۹۵۵ در همانجا در گذشت .
نسبیت خاص یکی از نظریاتی است که اینشتین مطرح کرده و شامل سه پدیده در سرعتهای بالا است :
اینشتن در نوامبر سال ۱۹۱۵ یک سری سخنرانیهایی در آکادمی علوم پروس ایراد کرد که در آن نظریه جدید گرانش ، موسوم به نسبیت عام را مطرح کرد . او در آخرین سخنرانیای که ایراد کرد معادلهای را مطرح کرد که جانشین قانون جاذبه نیوتون شد . این معادله بعدها با نام معادله میدان اینشتین شناخته شد *[۷] این نظریه قائل به این است که نه تنها کسانی که با یک سرعت ثابت در حرکتند ، بلکه تمامی ناظران یکسان و هم ارز هستند . در نسبیت عام ، گرانش دیگر نیرو محسوب نمیشود (مانند قانون جاذبه نیوتون)، بلکه آن نتیجه خمیدگی مکان- زمان است .
به خاطر جنگ ، مقالاتی که اینشتین در مورد نسبیت عام چاپ کرده بود ، در خارج از آلمان در دسترس نبود . خبر نظریه جدید اینشتین توسط فیزیکدانهای هلندی هنریک آنتون لورنتز و پل اهرنفست و همکار آنها ویلیام دو سیتر که مدیر رصد خانه لیدن بود ، به منجمان انگلیسی زبان در انگلیس و آمریکا رسانده شد . در انگلیس ، آرتور استنلی ادینگتون دبیر انجمن نجوم سلطنتی از دو سیتر خواست تا یک سری مقالاتی به زبان انگلیسی به نفع منجمان بنویسد . نظریه جدید او را مجذوب خود ساخته بود و از این رو یکی از مدافعان و مبلغان اصلی نسبیت شد . .[۸] اغلب منجمان هندسی سازی گرانش توسط اینشتین را نمیپسندیدند و معتقد بودند پیش بینیهای او در مورد خمیدگی نور و به قرمزی گرایی گرانشی درست از آب در نخواهد آمد . در سال ۱۹۱۷ ، منجمان رصدخانه ویلسون در کالیفرنیای جنوبی نتایج تحلیل طیف نور را که در ظاهر نشان میداد که در پرتو خورشید به قرمزی گرایی گرانشی وجود ندارد ، منتشر کردند .[۹] در سال ۱۹۱۸ ، منجمان رصدخانه لیک در شمال کالیفرنیا تصاویری از خورشیدگرفتگی که در ایالات متحده قابل رویت بود گرفتند . پس از پایان جنگ ، آنها نتایج بررسیهای خود را اعلام کردند و مدعی شدند که پیش بینی نسبیت عام اینشتین در خصوص خمیدگی نور اشتباه بودهاست . با این حال آنها به خاطر خطاهای احتمالی فراوان ، هیچگاه اقدام به چاپ نتایجی که به دست آورده بودند نکردند .[۱۰]
آرتور استنلی ادینگتون ، طی سفرهایی که درماه می سال ۱۹۱۹ در زمانی که خورشید گرفتگی در بریتانیا رخ داد ، به سوبرال سیارا برزیل و جزیره پرینسیپ در ساحل غربی آفریقا داشت ، اندازه گیری خمیدگی گرانشی عدسی نور ستاره را به هنگام عبور از نزدیکی خورشید تحت نظارت داشت و در نهایت به این نتیجه رسید که محل قرار گرفتن ستاره از خورشید دورتر است . این حالت عدسی گرایی گرانشی نامیده میشود و وضعیت ستارههای مشاهده شده دو برابر حالتی بود که فیزیک نیوتنی پیش بینی میکرد . معهذا ، این حالت با پیش بینی هم ارزی میدانی اینشتین (هم ارزی میدانی) نسبیت عام همخوان بود . ادینگتون اعلام کرد که نتایج به دست آمده پیش بینی اینشتین را تایید میکند و مجله تایمز در هفتم نوامبر آن سال با اتنخاب تیتر زیر تایید شدن پیش بینی اینشتین را گزارش کرد: ""انقلابی در علم ، نظریهای جدید در مورد جهان ، ایدههای نیوتن اعتبار خود را از دست میدهد ."" ماکس بورن ، برنده جایزه نوبل از نسبیت عام به عنوان ‹‹ بزرگترین دستاورد و شاهکار تفکر بشری در مورد طبیعت›› بر شمرد و پل دیراک نیز که یکی از برندگان جایزه نوبل است ، از آن به عنوان ‹‹ بزرگترین اکتشاف علمی آن زمان›› یاد کرد .[۱۱] این اظهار نظرها و تبلیغات متعاقب از آن ، باعث شهرت و معروفیت اینشتین شد . او در سطح جهانی معروف شد که موفقیت استثنایی و خاصی برای یک دانشمند محسوب میشود .
با این حال هنوز هم بسیاری از دانشمندان به دلایل مختلفی که شامل دلایل علمی (مخالفت با تفسیر اینشتین از آزمایشهای انجام شده ، اعتقاد به اتر و یا ضرورت وجود ملاک مطلق) و دلایل روانی - اجتماعی (محافظه کاری، یهود ستیزی) - میشد ، نظریات اینشتین را نمیپذیرفتند . به نظر اینشتین ، اغلب مخالفتهایی که با نظریه او میشد ، از جانب آزمایش باورانی بود که درک ناچیزی از نظریه مطرح شده داشتند.[۱۲]
شهرتی که اینشتین بعد از چاپ مقاله ۱۹۱۹ دست آورده بود ، باعث شد بسیاری از دانشمندان نسبت به او ابراز نفرت و انزجار کنند و نفرت و انزجار برخی از آنها حتی تا دهه ۳۰ نیز ادامه یافت . مباحث زیادی در مورد ابراز انزجار نسبت به شهرت و معروفیت اینشتین وجود دارد ، بویژه در میان آن دسته از فیزیکدانان آلمانی که بعدها جنبش ضد اینشتینی ‹‹دویچه فیزیک›› را در مقدمه Klaus Hentschel به معنای ‹‹ فیزیک و سوسیالسم اجتماعی›› به راه انداختند [۱۳] اینشتین در ۳۰ مارس سال ۱۹۲۱ ، یعنی همان سالی که برنده جایزه نوبل شد ، برای ایراد سخنرانی در مورد نظریه جدید نسیبت به نیویورک رفت . اگرچه امروزه اینشتین به خاطر فعالیتهایش در مورد نسبیت شهرت یافته ، اما جایزه نوبل به خاطر کارهای او در مورد اثر فوتوالکتریک به او اعطا شد ، چرا که در مورد نسبیت عام در آن زمان هنوز اختلاف نظر وجود داشت . هیات نوبل در خود به این نتیجه رسیدند که اشاره به آن نظریه اینشتین در نوبل که اختلاف نظر و مخالفت در مورد آن کمتر است ، بیشتر مورد قبول جامعه علمی واقع خواهد شد .
در سال ۱۹۰۹ اینشتین در حضور جمعی از فیزیکدانان ، مقالهای تحت عنوان (Über die Entwicklung unserer Anschauungen über das Wesen und die Konstitution der Strahlung) ‹‹ شکل گیری نظریات و عقاید ما در مورد اجزای سازنده و ماهیت انرژی تابشی›› درمورد تاریخ نظریه اتر و مهمتر از آن در مورد اندازه گیری نور ارائه کرد . اینشتین در این مقاله و مقالهای که پیش از آن در سال ۱۹۰۹ ارائه کرده بود ، نشان داد که کوانتوم انرژی که توسط ماکس پلانک مطرح شده ، نیز حامل مقدار حرکت مشخص و معینی بوده و از بسیاری جهات به گونهای عمل میکرد که گویی آنها ذرات مستقل و خاصی بودهاند . این مقاله نشانگر ارائه مفهوم جدید و بی سابقه فوتون بود ( اگرچه این اصطلاح چندین سال بعد و طی مقالهای به سال ۱۹۲۶ توسط گیلبرن لوئیز مطرح شد) . حتی مهمتر از آن این است که اینشتین نشان داد که نور میبایست به طور همزمان یک موج و یک ذره باشد . اینشتین همچنین بدرستی پیش بینی کرد که فیزیک در آستانه انقلابی قرار داشت که ایجاب میکرد آنها این ماهیتهای دوگانه نور را یکسان و واحد سازند . با وجود این ، پیشنهاد خود او برای راه حل یعنی اینکه هم ارزیهای مطرح شده توسط جیمز ماکسول برای میدانهای الکترومغناطیسی تعدیل شوند تا زمینه برای راه حلهای موجی که با غرایب میدانی عجین هستند ، فراهم شود ، هیچگاه بسط و توسعه نیافت . این در حالی است که این پیشنهاد بر نظریات ‹‹ موج آزمایشی›› ‹‹ لوئیز دی بروگلی›› در ارتباط با مکانیک کوانتوم تأثیر داشتهاست .
با نشستن نظریه جدید مکانیک کوانتوم به جای نظریه کوانتوم اولیه که از اواسط دهه ۳۰ قرن ۲۰ آغاز شد ، اینشتین اعتراضات خود را نسبت به تفسیر کپنهاکی از هم ارزیهای جدید مطرح کرد . مخالفت و اعتراض اینشتین در این باره تا آخر عمرش ادامه یافت . به باور اکثریت افراد علت این مخالفت و اعتراض این بودهاست که اینشتین فردی جبر باور و انعطاف ناپذیر بوده است . آنها به نامهای اشاره میکنند که اینشتین در سال ۱۹۲۶ به ماکس بورن نوشته و در آن آوردهاست :
« | مکانیک کوانتوم قطعا مخالف آن چیزی است که تاریخ همیشه اما را به آن میخواند . اما صدایی از درون به من میگوید که این هنوز چیز حقیقی نیست . نظریه چیزهای زیادی میگوید ، اما هرگز ما را گامی به راز آن قدیمی ترین نزدیک نمیکند . من به هر حال معتقد هستم که خداوند نرد بازی نمیکند. | » |
در جواب به این نوشته ، نیلز بوهر که در مورد نظریه کوانتوم با اینشتین اختلاف نظر شدیدی داشت ، خطاب به اینشتین چنین گفت:
« | از تعیین تکلیف کردن برای خدا دست بکش | » |
مناظرات بوهر- اینشتین در مورد جنبههای اساسی مکانیک کوانتوم در کنفرانسهای سولوای انجام میشد . بخش مهم دیگری از دیدگاه اینشتین مقاله مشهوری است که در سال ۱۹۵۳ توسط اینشتین ، پودولسکی و روزن نوشته شد .[۱۴] به زعم برخی فیزیک دانان این مقاله یکی دیگر از مواردی است که این نظریه را تقویت میکند که اینشتین جبر باور بودهاست .
البته جا دارد از نظر کاملاً متفاوت اینشتین در مورد ارتودوکسی کوانتوم دفاع کرد . خود اینشتین گفتههای بیشتری در این زمینه منتشر کرد و اظهار نظر گیرایی و قاطعانهای توسط یکی از هم عصران او ، یعنی وولف گانگ پولی صورت پذیرفت . نقل قولی با مضمون ‹‹ خداوند نرد بازی نمیکند›› که در بالا به آن اشاره شد ، در ابتدای کار اینشتین و توسط او مطرح شده بود ، اما بیانیهها و گفتههایی که بعدها از اینشتین داریم حول موضوعات دیگری میچرخد . [۱۵] نقل قول وولف گانگ به شرح ذیل است: [۱۶]
« | .. من نمیتوانستم در آن زمان
که شما در مورد اینشتین در نامهای یا دست نوشتهای صحبت میکردید ، او را
شناسایی کنم . به نظرم چنین میآمد که شما یک اینشتین احمق برای خود ترسیم
کردهاید و با کبکبه و دبدبه خاصی او را به زمین کوبیدهاید . بویژه آنکه
اینشتین مفهوم جبر باوری را آنگونه که شماها مطرح میکنید ، اساسی و
بنیادین در نظر نمیگرفتهاست ؛ (همان طور که خودش به کرات این موضوع را
برای من بازگو کردهاست) . او با استدلال میگوید که برای پذیرش نظریات
معیارهایی را به کار میبندد . سوال این است که ‹‹ آیا این به غایت
جبرباورانه است؟... او خیلی هم از دست تو ناراحت نبود ، فقط میگفت تو آدمی
هستی که به گفتههای کسی گوش نمیدهی .
. |
» |
بسیاری از اظهار نظرات بیان شده توسط اینشتین حکایت از اعتقاد او به ناقص بودن مکانیک کوانتوم است . این مساله برای اولین بار در مقاله مشهوری که در سال ۱۹۳۵ توسط اینشتین ، پودولسکی و روزن به نام پارادوکس EPR نوشته شد ، مطرح گردید .[۱۷] و برای بار دوم در کتابی تحت عنوان آلبرت اینشتین، فیلسوف - دانشمند به سال ۱۹۴۹ عنوان شد . .[۱۸]The "EPR" مقاله تحت عنوان آیا توصیف مکانیکی کوانتوم و واقعیت فیزیکی را میتوان کامل در نظر گرفت ؟ بود و در آن چنین نتیجه گیری شد : از آنجایی ما نشان دادهایم که عملکرد موج توصیف کاملی از واقعیت فیزیکی را به دست نمیدهد ، ما این سوال را که آیا چنین توصیفی وجود دارد یا خیر حل نشده و بی پاسخ رها کردیم . با این حال ، به اعتقاد ما چنین نظریهای ممکن و میسر است . اینشتین پیشنهاد آزمایشی جالب توجهی را را ارائه میکند که تا حدودی با گربه شرودینگر مشابهاست . او با پرداختن به موضوع متلاشی شدن رادیواکتیوی اتم کار خود را آغاز میکند . اگر کسی با یک اتم غیر متلاشی نشده کار خود را آغاز کند و منتظر وقفه زمانی خاصی باشد ، در آن صورت نظریه کوانتوم این احتمال را میدهد که آن اتم دستخوش متلاشی شدن رادیواکتیوی قرار گرفته و دچار تغییر شدهاست . بدین ترتیب ، اینشتین روش ذیل را به عنوان راهی برای پی بردن به متلاشی شدن مفروض میدارد :
« | به جای آنکه یک سیستمی را مورد نظر قرار دهند که تنها از یک اتم رادیواکتیوی (و روند تغییرو دگرگون آن) تشکیل شده ، شما سیستمی را در نظر میگیرید که همچنین شامل راهی برای اندازه گیری تغییر و تحول رادیواکتیوی است . من باب مثال ، یک شمارگر گایگر که دارای مکانیسم ثبت خودکار است . بگذارید که به آن یک باریکه ثبت اضافه کنیم که با مکانیسم کوکی به حرکت در آید و روی آن با حرکت شمارگر علامتی گذاشته شود . بله ، از منظر مکانیک کوانتوم این سیستم جمعی بسیار پیچیدهاست و فضای پیکر بندی آن دارای گستره زیادی است . اما اگر قرار باشد به این سیستم مجعی از منظر مکانیک کوانتوم پرداخته شود ، اساسا اعتراضی بر آن وارد نیست . در اینجا نیز نظریه احتمال هر یک از پیکربندیها تمامی مختصات را برای هر لحظه در هر بار در نظر میگیرد . اگر کسی تمامی پیکربندیهای مختصات را در نظر بگیرد ، برای یک زمان طولانی در مقایسه با زمان متوسط متلاشی شدن هر یک از اتمهای رادیواکتیو ، (دست کم) یک نشانه - ثبت روی باریکه کاغذی پدیدار خواهد شد . برای نیل به مختصات - پیکربندی وضعیت خاصی از نشانه باید روی باریکه کاغذی مطابقت و همخوانی داشته باشد . اما ، تا آنجا که این نظریه ، نشان میدهد تنها احتمال نسبی مختصات-پیکربندی قابل تصور است ، این نظریه همچنین ، بی آنکه مکان و موقعیت مشخص و معینی برای نشانه قائل باشد ، احتمالات نسبی برای وضعیتهای نشانه بر روی باریکه کاغذی را میپذیرد . | » |
اینشتین هیچگاه نسبت به روشها و افکار احتمالی و نیز در مورد آنها بی اعتنا نبود و آنها را رد نمیکرد . خود اینشتین یکی از متخصصان آمار بود . ,[۱۹] که از تحلیل آماری در کارهایش در ارتباط با پشنهاد براون و مقالاتی که پیش از سال ۱۹۰۵ به چاپ رسیده بود ، استفاده میکرد . اینشتین حتی وحدت گیبز را کشف کرده بود . معهذا ، بنا به گفته اکثر فیزیکدانها او بر این باور بود که بی علت انگاری یکی از معیارها برای مطرح کردن اعتراض قاطعانه به نظریه فیزیکی است . دلیلی که پولی ارائه میکند در تضاد با این باور است ، و گفتههای خود اینشتین بیانگر آن است که او بر عدم تکامل به مثابه دغدغه اصلی خود تمرکز و تاکید داشت .
جان استوارت بل در تحقیقاتی که در مورد اینشتین ، پودولسکی و روزن انجام داد ، به نتایج جالب توجه (تئوری بل) و نابرابری بل بیشتری دست یافت . بر اساس تحلیل EPR در مورد عقاید و تفکراتی که در خصوص نتایج قابل استنتاج از این مساله بیان شده ، تفاوت و اختلاف وجود دارد . به زعم بل ، نامکانی کوانتوم محرز شده است ؛ این در حالی است که دیگران قائل به مرگ علیت باوری هستند .
پس از شرح و بسط نظریه نسبیت ، تلاشهای تحقیقاتی اینشتین عمدتاً شامل یک سری اقدامات جهت تعمیم نظریه نیروی جاذبه بود که به منظور یکپارچه ساختن و آسان سازی قانون فیزیک ، بویژه نیروی جاذبه و الکترومغتاطیسم بود . او در سال ۱۹۵۰ به تشریح این کار پرداخت ، و در یک مقاله علمی آمریکایی از آن تحت عنوان نظریه میدان یکنواخت یاد کرد . راهنما و الهام بخش اینشتین این نظر و عقیده بود که یک منبع واحد برای کل قوانین فیزیکی وجود دارد .
اینشتین در تحقیقاتش در مورد نظریه نسبیت عام به طور فزایندهای منزوی و از دیگران جدا شد و تلاشهای او در نهایت عقیم و بی نتیجه بود . بویژه ، اینشتین در پیگیری وحدت نیروهای اساسی ، به طور کل کارهای انجام شده در جامعه فیزیک را نادیده گرفت (و بالعکس) ؛ بویژه کشف نیروی اتمی قوی و نیروی اتمی ضعیف که تا حدود ۱۹۷۰ ؛ یعنی ۱۵ سال پس از مرگ اینشتین به طور مستقل شناخته نشده بود . هدف اینشتین از یکپارچه سازی قوانین فیزیک تحت لوای یک الگوی واحد هنوز هم برای یکپارچه سازی نیروها به قوت خود باقی است .
اینشتین در نوازندگی ویلون مهارت داشت .[۲۰] وی از کودکی تلاش داشت تا برای شمار بیشتری از همنوعان خود و بهویژه کسانی که در دور و بر او میزیستهاند سودمند باشد . ویژگی دوم او ذوق هنری او بود که اینشتین را وامیداشت که نه تنها اندیشه کلی مومی خود را به شیوهای روشن و منطقی سازمان دهد بلکه روش سازماندهی و بهینهسازی آنها نیز به شیوهای باشد که هم خود او و هم مستمعان ، از دید جهانشناسی لذت برند . هدف اینشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد ، نظریه نسبیت ۱۹۰۵ که در آن اینشتین فقط به حرکت راستخط یکسان پرداخته بود اینشتین با کمک از اصل تعادل پدیدههای جدیدی را در گفتگوی نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بودهاند و میتوانست درستی نظریه نوین او را از دید تجربی تایید کرد .
اینشتین خود را یک صلحطلبی [۲۱] و بشردوست قلمداد میکرد ، [۲۱] و خود را در سالهای بعدی ، یک سوسیال دموکرات متعهد قلمداد میکرد . او یک بار گفت ، «از نظر من نگرش گاندی روشنبینانهترین نگرش در میان تمامی سیاستمداران زمان ماست . باید تلاش کنیم تا با روحیه وی کارها را انجام دهیم ، نه آنکه برای نبرد برای آرمانهایمان به خشونت متوسل شویم، بلکه باید این کار را به دور از تمامی پلیدیها انجام دهیم . اینشتین که عمیقا تحت تأثیر گاندی قرار داشت ، یک بار در مورد گاندی گفت :
« | نسلهای بعدی به سختی باور خواهند کرد که روزگاری چنین موجودی از گوشت و پوست بر روی زمین میزیستهاست . | » |
گاهی اوقات عقاید اینشتین جنجالبرانگیز بود . آلبرت اینشتین در مقالهای با نام چرا سوسیالیسم؟ در سال ۱۹۴۹ ، [۲۲] به توصیف مرحله شکارگری رشد انسان پرداخته ، و از جامعه سرمایهدار ، به عنوان منبع پلیدی که باید بر آن فائق آمد نام بردهاست . او با رژیمهای خودکامه در اتحاد شوروی و دیگر نقاط جهان مخالف بود ، و همواره از مزایای سیستم سوسیال دموکرات که ترکیبی از یک اقتصاد برنامهریزی شده توام با احترام به حقوق بشر بود سخن میگفت . اینشتین یکی از بنیانگذاران حزب دمکرات آلمان و یکی از اعضای اتحادیه فدراسیون معلمان آمریکا از اتحادیههای وابسته به AFL-CIO بود .
اینشتین دخالت بسیاری در جنبش حقوق مدنی داشت . او یکی از دوستان نزدیک پل رابسون در طول بیش از ۲۰ سال بودهاست . اینشتین یکی از اعضای چندین گروه طرفدار حقوق بشر (از جمله بخش پرینستون NAACP) بود که رهبری بسیاری از جنبشهای آن را پل رابسون بر عهده داشت . او به همراه پل رابسون ریاست «نهضت پایان زجرکشی در آمریکاً را بر عهده داشت . زمانی که دبلیو.ای.بی. دوبویس در دهه هشتاد عمر خود در طول دوره مککارتی به نحوی جاهلانه متهم به جاسوسی برای کمونیستها شد ، اینشتین اعلام کرد داوطلبانه حاضر است به عنوان یکی از شهودی که به نفع وی شهادت میدهد در جلسه دادگاه حاضر شود . بلافاصله پس از آنکه اعلام شد اینشتین قرار است در جایگاه شهود قرار گیرد این پرونده رد شد . اینشتین گفتهاست "نژادپرستی بزرگترین بیماری آمریکاست".
افبیآی پروندهای ۱۴۲۷ صفحهای در مورد فعالیتهای اینشتین داشت و توصیه میکرد که به موجب قانون اخراج بیگانگان از مهاجرت اینشتین به آمریکا ممانعت شود ، این اداره اینشتین را متهم به «اعتقاد به اصلی خاص و پیروی و تبلیغ و تدریس آن میدانست که از نظر قانون ، و به اعتقاد دادگاهها، منجر به ' ایجاد هرجومرجطلبی و ایجاد دولتی میشد که تنها به اسم دولت'»« نامیده میشد . آنان همچنین اینشتین را متهم به »«عضویت، حمایت مالی، یا وابستگی به سیوچهار جبهه کمونیست در بین سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۵۴»« و »«نیز رهبری افتخاری سه سازمان کمونیستی»" کردند .[۲۳] بسیاری از اسناد این پرونده عمدتاً توسط گروههای سیاسی غیرنظامی به افبیآی تحویل شد ، و خود افبیآی آنها را تهیه نکرده بود .
اینشتین با دولتهای مستبد مخالف بود ، و به همبن دلیل (و به خاطر یهودی بودن) ، با رژیم نازی نیز مخالف بوده و بلافاصله پس از آنکه این رژیم به قدرت رسید از آلمان گریخت . همزمان ، کارل اینشتین خواهرزاده هرجومرجطلب او ، که دارای بسیاری از عقاید اینشتین بود ، سرگرم جنگ با فاشیستها در جنگ داخلی اسپانیا بود . اینشتین ابتدا با تولید بمب اتم موافق بود ، هدف وی اطمینان یافتن از این نکته بود که هیتلر زودتر به سلاح اتمی دست نیابد . ارسال نامه خطاب به رئیسجمهور روزولت (به تاریخ ۲ اوت، ۱۹۳۹، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم ، که احتملا توسط لئو زیلارد نوشته شده بود او را تشویق به آغاز برنامهای برای تولید سلاح هستهای کرد . روزولت با ایجاد کمیتهای برای بررسی استفاده از اورانیوم به عنوان سلاح به این نامه پاسخ گفت ، و چند سال بعد پروژه منهتن جایگزین این کمیته شد .
اما پس از جنگ ، اینشتین برای خلع سلاح هستهای و تشکیل یک دولت جهانی مبارزه کرد :
« | من نمیدانم چگونه جنگ سوم جهانی به وقوع خواهد پیوست ، اما میدانم که مردم در جنگ جهانی چهارم با چوب و سنگ به جنگ هم میروند .[۲۴] | » |
آلبرت انیشتین از حامیان صهیونیسم بود. حمایت او از صهیونیسم باعث خشم راستگرایان آلمان شد .[۲۵]انیشتین در سال ۱۹۳۹ کتابی نیز به نام «درباره صهیونیسم»( About Zionism ) نوشت .[۲۶]او پس از سفر به آمریکا به سخنرانی هایش به نفع صهیونیسم ادامه داد .[۲۷]اینشتین در یک سخنرانی در هتل کومودور نیویورک ، به مردم گفت «آگاهی من از ماهیت اصلی یهودیت با عقیده یک کشور یهودی دارای مرز، ارتش ، و درجهای از قدرت دنیوی هر جقدر هم که متعادل باشد، مخالف است . من نگران آسیب داخلی هستم که یهودیت متحمل آن خواهد شد . »[۲۸] او همچنین یک نامه سرگشاده منتشر شده در نیویورک تایمز [۲۹] را نیز امضا کرد این نامه مناخیم بگین و حزب ملیگرای هروت را خصوصا برای برخورد نامناسب با بومیان عرب در جریان دیر یاسین توسط ارگون پیشینیان هروت محکوم کرد .
علیرغم این نگرانیها ، او در تأسیس دانشگاه عبری در بیتالمقدس ، فعالیت بسیاری کرد و در سال (۱۹۳۰) کتابی با عنوان «در مورد صهیونیسم : مجموعه مقالات و سخنرانیهای استاد آلبرت اینشتین» ، منتشر کرد و مقالات خود را وقف آن دانشگاه کرد . بعدها ، در سال ۱۹۵۲ ، به اینشتین پیشنهاد شد که به عنوان دومین رئیسجمهور کشور جدید اسرائیل قدرت را در اختیار بگیرد ، اما او این پیشنهاد را نپذیرفت ، و گفت که فاقد توانایی لازم برای این کار است . با این وجود ، اینشتین بقیه عمر خود را وقف رفاه اسرائیل و مردم آن کرد[نیازمند منبع] .
آلبرت اینشتین از ۱۹ اوت ، ۱۹۴۶ ، با اعلام تشکیل بنیاد آموزش عالی آلبرت اینشتین ارتباط نزدیکی با طرحهایی داشت که مطبوعات از آن تحت عنوان «یک دانشگاه همگانی یهودی» نام میبرد ، اما وی در ۲۲ ژوئن ، ۱۹۴۷ ، از حمایت از این بنیاد دست برداشت و با استفاده از نامش در این بنیاد مخالفت کرد .این دانشگاه در سال ۱۹۴۸ با نام دانشگاه برندیس افتتاح شد .
اینشتین ، به همراه آلبرت شوایتزر و برتراند راسل ، علیه آزمایش هستهای و بمب اتم مبارزه کردند . اینشتین به عنوان آخرین اقدام عمومی خود ، تنها چند روز پیش از مرگ ، بیانیه راسل-اینشتین را امضا کرد ، که این اقدام وی منجر به برگزاری کنفرانس پوگواش در مورد علوم و امور جهان شد .
آلبرت اینشتین تبدیل به موضوع تعدادی رمان ، فیلم و نمایشنامه ، از جمله رمان رماننویس فرانسوی ژانکلود کاریر در سال ۲۰۰۵ ، با نام Einstein S'il Vous Plait (به معنی لطفا آقای اینشتین) ، فیلم بیاهمیتی ساخته نیکولاس روگ ، فیلم آیکیو ساخته فرد شپیسی (در این فیلم والتر متهو نقش اینشتین را ایفا میکرد) ، رمان «رویاهای اینشتین» نوشته آلن لایتمن ، و نمایشنامه طنز «پیکاسو در چابکی خرگوش نوشته استیو مارتین شد .اینشتین همچنین موضوع اپرای بیهمتای اینشتین در ساحل اثر فیلیپ گلس بود . شخصیت طنز اینشتین موضوع نمایشنامه تکبازیگر اد متزگر با نام آلبرت اینشتین: قلندر اهل عمل نیز بود .
اغلب در داستانها از وی به عنوان الگویی برای ترسیم دانشمندان دیوانه و اساتید حواسپرت استفاده میشود ، چرا که شخصیت وی و مدل موهایش نمایانگر بیقاعدگی ، یا حتی دیوانگی است و اغلب مورد تقلید یا اغراق قرار میگیرد . فردریک گلدن نویسنده تایم از اینشتین به عنوان تحقق رویای یک کارکاتوریست یاد کردهاست.[۳۱]
در جشن تولد ۷۲ سالگی اینشتین در سال ۱۹۵۱ ، آرتور ساسه عکاس یو پی آی تلاش میکرد تا وی را متقاعد کند که در برابر دوربین لبخند بزند . اینشتین که این کار را آن روز بارها برای عکاس انجام داده بود ، در عوض زبان خود را از دهان خارج کرد .[۳۲] این تصویر به خاطر به تصویر کشیدن تعارض در رفتار یک دانشمند نابغه و سبک سری وی تبدیل به نمادی در فرهنگ عامه شدهاست . یاهو سیریس ، یک فیلمساز استرالیایی ، این تصویر را به عنوان الهام بینالمللی برای فیلم بینالمللی و نابهنگام اینشتین جوان استفاده کرد . این تصویر همچنین در انگلیس به عنوان بخشی از آموزش خوانش پریشی به کار میرود ، که طی آن مجموعهای از پوسترهای دانشمندان ، متفکران و هنرمندان بزرگ به تصویر کشیده شده و ادعا میشود (این امر در پوسترها مشخص نشده) که همه آنان مبتلا به خوانشپریشی هستند .
بر اساس برخی اظهارات اینشتین یک دانشآموز ضعیف بوده و در آموزش با سختی مواجه بودهاست ، یا اینکه دارای نوعی وهمگرایی (همچون درخودماندگی، یا نارسایی آسپرجر) ، خوانش پریشی ، و یا نارسایی بیشفعالی فاقد توجه است . بر اساس زندگینامه اینشتین به قلم پیس ، این اظهارات بیاساس هستند . برخی محققان نیز گهگاه خلاف آن را ادعا کردهاند ، [۳۳] اما اکثر مورخان و پزشکان اعتقاد چندانی به تشخیص طبی در گذشته خصوصا در مورد شرایط حاد و بحرانی همچون نارسایی بیشفعالی فاقد توجه نداشتهاند . بررسی مغز آلبرت اینشتین پس از مرگ وی هیچگونه شواهد خاصی در مورد بیماری خاصی به دست ندادهاست .
شایعه رایج در مورد رد شدن اینشتین در درس ریاضی صحت ندارد . بر خلاف آن ، اینشتین همواره استعداد عجیبی در علوم ریاضی داشت ؛ وقتی او دیپلم خود را به دست آورد ، او بهترین نمره (۶ از ۶) را در درسهای جبر ، هندسه و فیزیک به دست آورد .[۳۴] نظام نمرهدهی در سوئیس، که در آن "۶" بالاترین نمرهاست ، ممکن است با نظام نمرهدهی در آلمان که در آن نمره "۱" بالاترین نمرهاست به اشتباه گرفته شده باشد . با این وجود ، آلبرت اینشتین تا ۱۵ سالگی نمرات پایینی در دروس تاریخ ، زبان و جغرافیا میگرفت .[۳۵]
در مورد خصیصه کودکی اینشتین در مورد زبانآموزی با تاخیر (که خود به عنوان دلیلی در برابر ادعاهای مبنی بر نارسایی آسپرجر به کار میرود : شرح بالینی آسپرجر شامل زبانآموزی توام با تاخیر نیست )، شمار معدودی گفتهاند که اینشتین دارای لالی انتخابی بودهاست و ممکن است تا زمانی که نتوانسته به صورت کامل جملات را ادا کند از تکلم امتناع کرده باشد . گرچه این مفهوم با طرح یک کمالگرای حساس ( زمانی که اینشتین شروع به صحبت کرد ، قبل از اینکه عبارت را یکجا بگوید ابتدا آن را تکرار کرده و بعد آن را ادا میکرد ) ، همخوانی دارد این امر تا جایی ادامه مییابد که لالی انتخابی – به نحوی که امروزه شناخته میشود – دیگر به عنوان یک سکوت اختیاری در نظر گرفته نمیشود . این اصطلاح به تازگی به افرادی اطلاق میشود که در شرایط اجتماعی خاصی قادر به صحبت نیستند .[۳۶] این امر در مورد اینشتین ، که تا زمانی که شروع به صحبت کرد اصلاً نمیتوانست سخن بگوید فاقد کارایی است .
به گفته دکتر استیو پینکر متخصص اعصاب ، کالبدشکافی مغز اینشتین نشان میدهد احتمال اینکه اینشتین ، در کودکی ، یک نوع ناشناستر از تاخیر در تکلم مرتبط با رشد غیرعادی و سریع پیش از تولد در نواحی مغز که مسئول منطق تحلیلی و فضایی است ، در وی زیاد است . در واقع رشد سریع این نواحی از مغز منجر شدهاست مجال کمتری به دیگر کارکردهای مغز که مسئول تکلم هستند اختصاص داده شود .[۳۷] پینکر و دیگران از این فرض برای شرح رشد ناهماهنگ دیگر افراد نابغه که دیر زبان به سخن گشودهاند همچون جولیا رابینسون ریاضیدان ، آرتور روبین اشتاین و کلارا شومن پیانیست ، و ریچارد فاینمن و ادوارد تلر فیزیکدان استفاده کردند ، گفته میشود این افراد نیز در کودکی بخشی از ویژگیهای خاص اینشتین ، همچون کجخلقی زیاد ، فردگرایی خشن و نیز علایق شدیدا گزینشی را داشتهاند . توماس ساول رونامهنگار و اقتصاددان از دید یک غیرآسیبشناس با ساخت واژهای در ارتباط با نارسایی – «نارسایی اینشتین» – این مجموعه مشخصات که در درصد محدودی (گرچه میزان محدودیت قابل بحث است) از کودکانی که گرچه دیر زبان به سخن گشودهاند اما از نظر تحلیلی تبدیل به افرادی پیشرفته و (علیرغم) دخالتهای گسترده پزشکی از نظر اجتماعی سرشناس دیدهمیشود [۳۸]
نامههایی که اینشتین به خویشاوندان خود نوشته و در دانشگاه عبری بیتالمقدس نگهداری میشود ، مشخص میکند که اینشتین در طول حیات خود ، معشوقههای بسیاری داشته که با دو تن از آنان ازدواج کردهاست .[۳۹] باربارا وولف از بخش بایگانی اینشتین دانشگاه عبری حدود ۳۵۰۰ صفحه از مکاتبات اینشتین از جمله نامههای وی به دو همسر و کودکانش طی سالهای ۱۹۵۵-۱۹۱۲ را منتشر کردهاست . اینشتین در نامههای خود به همسر دومش السا و دختر وی مارگوت ادعا میکند که زنان توجه بسیاری به وی میکنند . یکی از معشوقههای وی ، که یک برلینی سرشناس با نام اتل میچانوسکی بیان داشته که وی مرا تا انگلیس تعقیب کرده، و این کار او غیرقابل تحمل شدهاست[نیازمند منبع] . بیماری اسکیزوفرنی ادوارد پسر اینشتین به شدت وی را عذاب میداد ، و او بارها گفته بود بهتر بود ادوارد هیچگاه به دنیا نمیآمد . اینشتین دخترخوانده خود را میستود و در نامهاش به السا در سال ۱۹۲۴ ، نوشت :
« | به اندازه دختر خودم ، یا شاید بیشتر ، مارگوت را دوست دارم ، و کسی چه میداند اگر من پدر او بودم چه بچه بداخلاقی از وی پدید میآمد . | » |
این نامهها به عنوان شاهدی برای تکذیب ادعاها در مورد بیمهری اینشتین به خانوادهاش به کار رفتهاست .
اینشتین داراییها ، و نیز استفاده از تصویر خود را به دانشگاه عبری بیتالمقدس وقف کردهاست .[۴۰] اینشتین در طول حیات خود از دانشگاه حمایت بسیاری کرده و این حمایت از طریق حق امتیازاتی که از طریق امتیازدهی به فعالیتها دریافت میشود ادامه دارد . آژانس روجر ریچمن به عنوان کارگزار دانشگاه عبری بیتالمقدس صادرکننده پروانه استفاده تجاری از نام آلبرت اینشتین و تصاویر مربوط به وی و دیگر تصاویر شبیه به آن است .این آژانس به عنوان دارنده اصلی پروانه میتواند استفاده تجاری از نام اینشتین را که از معیارهای خاصی متابعت نمیکند کنترل کند( مثلاً زمانی که نام اینشتین به عنوان یک نشان تجاری به کارمیرود باید به همراه آن، نشان ™ به کار رود ).[۴۱] از ماه می، ۲۰۰۵ ، کوربیس آژانس روجر ریچمن را در اختیار گرفت .
آلبرت اینشتین شماری از افتخارات خود را پس از مرگ به دست آوردهاست . به عنوان مثال:
از جمله همنامهای اینشتین میتوان به این موارد اشاره کرد :
اینشتین در طول حیات خود بیش از پنجاه مقاله علمی منتشر کرد. او همچنین آثار غیرعلمی متعددی نیز منتشر کردهاست، که از آن جمله میتوان به «درباره صهیونیسم» (۱۹۳۰)، «چرا جنگ؟» (۱۹۳۳، به همراه زیگموند فروید)، «دنیایی که من میبینم» (۱۹۳۴)، و «پس از سالهای پایانی من» (۱۹۵۰) اشاره کرد.
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۹ - چین |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۹ - موناکو |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۲۰۰۱ - بوسنی هرزگوین |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۲۰۰۰ - ایرلند |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۸۱ - سوئد |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۲۰۰۰ - کنگو |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۹۷ - ترکیه |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۹ - هندوستان |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۹۹ - ماداگاسکار |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۹ - ویتنام |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۱ - آرژانتین |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۷۹ - مکزیک |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۱۹۸۹ - آلبانی |
تمبر یادبود آلبرت اینشتین - انتشار در سال ۲۰۰۰ - گامبیا |
گوی ها را در می آورند هر کدام که بهر تکیه بر مسند ریاست جمهوری وارد گود مبارزات می شوند یک رنگی دارند
سبز و سفید و قرمز و صد البته آبی هم اضافه می شود اما حکایت بر سر رنگ اصلی پرچم زیبای ایران من است…
چشمهایم را به تو می دوزم و همچنان ترا زیباترین پرچم دنیا می بینم
سبزی ز سبز دلی مردمانی دلاور که ایران را در گذر تاریخ حفظ نمودند
سفیدی به پاکی مردمانی که پاکدلی را مشق نموده و نگذاشتند ناپاکان حاکمان دائم ایران شوند
قرمز ی که گوئی نشانی است که فریاد زند هر ایرانی حاضر است بهر آزادی و سرفرازی میهن بی همتایش خونی هم رنگ سومین نوار پرچمش دهد
آری پرچم بی نظیر من در روزهای بی کران تاریخ سرزمینم شاهد سبز دلی ها و پاکدلی ها و خون فشانی ها بوده اند که هریک غریوی کشیده است که ایران همواره ایران من و تو وما باقی ماند و ایران ما همان سرزمین اهورائی ماندو خواهد ماند و باید که این گونه ماند و همواره جنگها بوده و فداکاری ها شده است که سبز در کنار سپید و در موازات قرمز باشند که تنها این سه رنگ نشان اهتزاز ایران است و باز سه رنگ مرا به یاد سه گانه ها ایرانم می اندازد سه گانه پند زرتشت
پندار نیک
کردار نیک
و گفتار نیک
و سه گانه فر مان کوروش بزرگ که دستور می داد در تمامی سرزمینهائی که تسلیم ارتش پسران آریائی می شد باید احترام به
خط
مذهب
زبان
آن سر زمینها گذاشته می شد و باز هم سه گانه ها ادامه دارد و گوئی سه عدد مقدس آریائی نژادها بود…
این روزها در بحبوبه انتخاب ها جنگ بر سر رنگها است رنگهائی که نشانی از پرچم ما دارد سبز دوستان فر یاد آزاد خواهی می زنند و سفید ها دم از وطن پرستی و قرمز مدعی دفاع از ارزشها هستند و در این میان کسی می پرسد چه کسی عشق را فر یاد زند ؟ عشق به ایران و عشق به سبز و سپید و قرمز را چه کسی غریوی دگر زند ؟و باز حدیث حافظ به ذهنم رسد
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
ای کاش سبز و سپید و قرمز شعار اتحاد و عشق به میهن باشد که بایدبه یاد وطن و با سه رنگ زیبای پر چممان این گونه باشد ولی ….
دلمان گر فته است که سبز و سپید و قرمز این گونه به جنگ هم رفته اند.
اما چاره چیست گوئی حکایت سیاستها همواره تلخ است![]() |
||||
نام کامل باشگاه | باشگاه فوتبال بارسلونا (Fútbol Club Barcelona) |
|||
---|---|---|---|---|
لقب (ها) | آبی و اناری ها | |||
تاریخ تأسیس | ۱۹ نوامبر ۱۸۹۹ | |||
نام ورزشگاه | نوکمپ (گنجایش: ۹۸٫۷۷۲) |
|||
مدیرعامل | خوان لاپورتا | |||
سرمربی | جوزپ گواردیولا | |||
لیگ | لالیگا | |||
۲۰۰۸-۰۹ | لالیگا، اول | |||
آدرس اینترنتی |
|
|||
پرگل ترین برد | بارسلونا ۱۰ - ۱ خیمناستیک دی تاراگونا | |||
بدترین باخت | بارسلونا ۱ - ۱۲ اتلتیک بیلبائو | |||
بهترین گلزن تاریخ | سزار رودریگز (۲۳۵) | |||
گروه هوادارها | کلوز (culés) | |||
افتخارات | داخلی: 20 قهرمانی در لالیگا، ۲۵ قهرمانی در
جام حذفی، ۷ قهرمانی در سوپرکاپ و ۲ قهرمانی در لیگ کاپ اروپایی: ۳ قهرمانی در لیگ قهرمانان، ۳ قهرمانی در جام یوفا، ۴ قهرمانی در جام در جام اروپا و ۲ قهرمانی در سوپرکاپ اروپا جهانی:1 بار قهرمانی در جام باشکاه های جهان(2009) |
|||
|
||||
![]() |
باشگاه فوتبال بارسلونا، که به شکل ساده تر بارسلونا و یا بارسا
خوانده میشود، باشگاهی ورزشی است که در شهر بارسلونا، واقع در ایالت کاتالونیا از کشور اسپانیا قرار دارد. شهرت این باشگاه بیشتر به خاطر
تیم فوتبال آن است، که در سال ۱۸۹۹ توسط عده ای اهل سوئیس، انگلیس و اسپانیا و به رهبری خوان گمپر تاسیس شد. باشگاه به نوعی، نهادی برای
ترویج فرهنگ و زبان کاتالان است، و از این رو عبارت
«فراتر از یک باشگاه» (Més que un club) را به عنوان شعار خود انتخاب کرده
است. سرود رسمی باشگاه، El Cant del Barça، اثر جوزپ ماریا اسپیناس
نام دارد. تیم فوتبال بارسلونا یکی از سه تیمی است که هرگز به دستهای
پایین تر از لالیگا سقوط نکرده است، و نیز با
۲۰ قهرمانی در لالیگا، ۲۵ قهرمانی در جام حذفی، ۷ قهرمانی در سوپرکاپ و ۲
قهرمانی در لیگ کاپ، بعد از رئال مادرید پرافتخارترین تیم اسپانیا است. آنها
همچنین با بردن در مجموع ۹ عنوان اصلی در اروپا، یکی از موفق ترین تیم های حاضر در اروپا می
باشند.[۱]
۳ قهرمانی در لیگ قهرمانان، ۳ قهرمانی در جام یوفا، ۴ قهرمانی در جام در جام اروپا و ۲ قهرمانی در سوپرکاپ اروپا دستاورد
بارسلونا در اروپا تا به امروز میباشد. در سال ۲۰۰۹، بارسلونا موفق شد
اولین باشگاهی باشد که سهگانه لالیگا، کوپا دل ری و لیگ قهرمانان باشگاههای اروپا را به
دست میآورد. همچنین بارسلونا تنها تیمی است که از سال ۱۹۵۵ همواره در جام
باشگاههای اروپا حاضر بوده است. استادیوم باشگاه نوکمپ نام دارد، که با
گنجایش ۹۸٫۷۷۲ تماشاگر، بزرگترین استادیوم در اروپاست. بارسلونا از درجه
بالایی از محبوبیت برخوردار است، حدود ۲۵٫۷% مردم اسپانیا طرفدار بارسلونا
هستند[۲]،
و این در حالیست که بر اساس بررسی ای که اخیراً انجام شد، بارسلونا با
دارا بودن ۴۴٫۲ میلیون هوادار در اروپا، پرطرفدارترین تیم حاضر در اروپا
نیز هست[۳].
باشگاه همچنین با دارا بودن ۱۵۶٬۳۶۶ عضو رسمی در ژوئن ۲۰۰۷، بیشترین عضو
ثبت نام شده را در میان تمام باشگاههای فوتبال دنیا دارد. طرفداران
بارسلونا همچنین به culés معروفند. بارسلونا رقابت بی نظیری با رئال
مادرید داشته و با این تیم در یکی از مشهورترین مسابقه های فوتبال در جهان
موسوم به ال کلاسیکو رقابت میکند. در فصل ۰۸-۲۰۰۷ بارسلونا
با درآمدی بالغ بر ۳۰۸٫۸ میلیون یورو تبدیل به سومین باشگاه ثروتمند جهان شد. بارسلونا
دارای تیم دومی به نام بارسلونا اتلتیک
نیز هست و تا قبل از ۲۰۰۷، تیم جوانان باشگاه به نام بارسلونا سی نیز
فعالیت میکرد.
![]() |
||
شناسنامه | ||
---|---|---|
نام کامل | ژاویر هرناندز کروز | |
زادروز | ۲۵ ژانویه ۱۹۸۰ (۳۰ سال سن) | |
زادگاه | تراسا، اسپانیا | |
قد | ۱٫۷۰ متر | |
اطلاعات باشگاهی | ||
باشگاه کنونی | بارسلونا | |
شمارهٔ پیراهن | ۶ | |
پُست | هافبک میانی | |
باشگاههای جوانان | ||
۱۹۹۱–۱۹۹۷ | بارسلونا | |
باشگاههای حرفهای | ||
۱۹۹۷–۱۹۹۹ ۱۹۹۸–تاکنون |
بارسلونا (ب) بارسلونا |
۶۱ (۲) ۳۰۴ (۳۰) |
تیم ملی | ||
۲۰۰۰ تاکنون ۱۹۹۸ تاکنون |
![]() ![]() |
۶۹ (۸) ۷(۲) |
ژاویر هرناندز کروز (به اسپانیایی: Xavier
Hernández Creus) (زادهٔ ۲۵ ژانویه ۱۹۸۰ در تراسا) ، معروف به ژاوی
بازیکن باشگاه فوتبال بارسلونا و تیم ملی فوتبال اسپانیا است.
او هم اکنون بازیکن تیم بارسلونای اسپانیاست.او با درخشش خود در یورو ۲۰۰۸ بهترین بازیکن این تورنومنت اروپایی شناخته شد.او با پاس کاری های ظریف وحرفهای قلب تپنده بارسلوناست.او به عنوان یک بازی ساز در قلب آبی واناری پوشان شهرکاتالان بازی میکند.
وصیت نامه کوروش هخامنشی
ای پروردگار بزرگ ، خداوند نیاکان من ، ای آفتاب و ای خدایان این قربانیها را از من بپذیرید و سپاس و نیایش مرا نیز در ازای عنایاتی که نسبت به من فرموده و در همه زندگانیم به وسیله علایم آسمانی ، نوای پرندگان و ندای انسان ارشادم کرده اید که چه باید بکنم و از چه کارها احتراز نمایم .به خصوص قدر شناسی بی حد و قیاس دارم که هیچ گاه مرا از یاری و حمایت خود محروم نداشته اید و هرگز حتی در حین نهایت کامیابی باز مقهور غرور نشده ام . اکنون از درگاه متعال شما در خواست دارم زندگی فرزندانم ، زن ، دوستانم و وطنم را قرین نیکی و سعادت بدارید و مرگ مرا هم مانند زندگانیم توام با عزت و افتخار .
پسران من و شما ای دوستانم ، پایان عمر من فرا رسیده است . من این حالت درگذشت را بنا بر آثار و قراینی درک می کنم . وقتی که از میان شما رفتم باید به وسیله گفتار و عمل نشان دهید که مرد سعیدی بوده ام .هنگامی که کودک بودم و باز در اوان جنوانی و روزگار سالخوردگی از نعمتها و خوشیهای هر یک از آن مراحل نیک برخوردار شده ام ، با مرور زمان بر قدرتم پیوسته افزوده شده است اما در زمان کهولت نا توان تر از عهد جوانی نبوده ام و به خاطر ندارم اقدام به کاری کرده باشم و یا چیزی طلب نموده باشم ولی کامیاب نشده باشم .به علاوه دوستانم را به وسیله نیکیها بهره مند و خوشبخت و دشمنان خود را خوار و زبون کرده ام و این سرزمین نیاکان خویش را که پیش از من نام و نشانی در آسیا نداشت به اوج ترقی و تعالی رسانیده ام و حتی یکی از کشورهای مسخر خویش را از دست نداده ام . در سراسر زندگی به آنچه خواسته ام رسیده ام و همواره نگران که مبادا به شکستی دچار آیم یا خبر نکبت باری بشنوم و همین بیم و نگرانی مانع از آن شد که به شیوه سبک سران زیاده از خود راضی و غره شوم . اینک که از میان شما می روم پسرانم را باز می گذارم ،همان فرزندانی که هدیه خدائی اند . وطن خود و دوستانم را سرفراز می گذارم و می گذرم . شکی نیست که همگان مرا خوش بخت خواهند پنداشت و یاد مرا ارجمند و گرامی خواهند داشت . اکنون باید دستوراتی راجع به کشورم و دستگاه پادشاهی خویش بدهم تا پس از درگذشتم میان شما اختلافی پیش نیاید . ای پسرانم ، من هر دو شما را یکسان دوست دارم . اما فرزند ارشدم را که بر اثر عمر طولانی تر تجربیات بیشتری دارد رهبر جرگه آزاد مردان و راهنمای کار و عمل بر می گزینم . خودم نیز در وطنم که خانه عزیز همه ماست به همین گونه بار آمده ام که در قبال بزرگتران ، برادران و هم وطنانم در شهر یا جلسات و یا در حین مذاکرات گذشت و مدارا نمایم . هر دو شما را هم به همین سان پرورش داده ام که نسبت به بزرگتران خود احترام نمایید و دیگران که از شما جوان ترند شرط و ادب و احترام را رعایت نمایند . اینها موازین و قواعدی است که به دست شما می سپارم و آن حاصل تجربه های زندگی و موافق با عادات و رسوم ملی و جزو آیین ماست .
ای کمبوجیه ، پادشاهی توراست و این عین مشیت خداوندی است و تا آنجا نیز که به خودم مربوط است و به تو ای تانا اوکسار ( بردیا )حکومت خطه های ماد ، ارمنستان و کادوسیان را می سپارم . هر چند که پهناوری حصه برادر ارشدت بیشتر است و او عنوان شاهی نیز دارد تو با یان سه قطعه سهم خویش به عقیده من خوشی بیشتری خواهی داشت و گمان نمی کنم که از اسباب کامیابی و رفاه چیزی کم و کسر داشته باشی . آنچه دل و جان آدمی را وجد و جلا می بخشد در اختیار توست اما به آنچه دور از اختیار و دسترسی است ولع نمودن و غم گرفتاریهای بسیار داشتن ، از رشک کامیابیهای من دمی نیاسودن ، در راه دیگران چاه کندن و یا خود در دام بلا افتادن ، اینها نصیب و بار برادر تاج دار توست و موانعی است که مجال و فراغتی برای آسایش او باقی نخواهد گذاشت و تو ای کمبوجیه خود بهتر می دانی و گفتن من لزومی ندارد که آنچه تخت و تاجت را حفظ کند این عصای شاهی من نیست بلکه وجود یاران صدیق و وفا دار است . صداقت آنها نگهبان حقیقی تو وو مایه اقتداری است که هیچگاه بی هوده نخواهد بود . ولی همیشه در این اندیشه باش که درستی و وفا مانند علف صحرا به خودی خود رشد و نما ندارد ، زیرا اگر نهادی بود در همه افراد یکسان مشاهده می گردید . چنان که خاصیت تمام مواد طبیعی نسبت به همه افراد بشر مساوی است . هر رهبری باید پیروانی صدیق برای خود فراهم سازد و این منظور با تهدید و زور حاصل شدنی نیست بلکه لازمه آن احسان و مهربانی است .خداوند رشته محکم برادری را استوار فرموده است که اثرات و نتایج بی شمار دارد . شما نیز رفتار خود را بر این قاعده آسمانی نهاده آن را وسیله مهر ورزی متقابل قرار دهید . هر گاه چنین کنید هیچ قدرتی دیگر بر نیروی دو برادر چیرگی نخواهد یافت . آن کسی که در فکر برادر است به خویش نیکی می رساند . چه کس دیگری به قدر برادر خواستار بزرگی و سربلندی برادر است ؟ و چه کسی به وسیله ای دیگر مگر اقتدار برادر مصون از خطر ؟ ای تانا اوکسار مبادا هیچ کس بهتر و بیشتر از تو نسبت به برادرت اطاعت نماید و در حمایت وی از تو کوشا تر باشد . برکات قدرت او و یا ادبار و بدبختی او زودتر از هر کس به تو خواهد رسید . پس خودت انصاف بده که در ازای کمترین محبت از کدام ناحیه خیر و خوشی بیشتری انتظار توانی داشت و در مقابل مدد و حمایت خودت یاری و حمایت بیشتر ؟ آیا سخت تر از سردی و برودت بین دو برادر چیزی هست ؟ کدام قدر و احترامی گرامی تر از احترام متقابل دو برادر می شود ؟ ای کمبوجیه تو نیز بدان که فقط برادری که در قلب برادر کانون محبتی دارد از مکر و فسون مردم زمانه مصون خواهد بود . ای هر دو فرزندم شما را به خدایان اجداد خویش سوگند می دهم که اگر به خوشنودی خاطرم علاقه دارید با هم خوب باشید و خیال نکنید چون از میان شما بروم پاک نیست و نابود شده ام . شما با دیدگان ظاهری خود هیچگاه روحم را ندیده اید اما همواره شاهد اثراتش بوده اید . ایا ندیده اید که روح مقتولان چه اتشی در جان جنایت کاران می افکند و شراره انتقام چه طوفانی در وجود تبهکاران بر می انگیزد ؟ آیا خیال می کنید اگر آدمیان می دانسته اند که ارواح آنها هیچگونه قدرتی ندارد باز احترام و ستایش مردگان دوام می یافت ؟
ای فرزندانم بدانید که هستی روح انسان فقط تا وقتی نیست که در این تن فانی است و تا از بدن رفت ، نابود می شود . نه ، به عقیده من تا موقعی که روح در کالبد ماست مایه زندگی تن است و این تصور به نظر من دور از امکان که با جدایی از بدن بی جان ، روح نیست و نابود می گردد . برعکس پس از رهایی از تن که سرانجام پاک و منزه و از بندها آزاد می شود به عالی ترین مدارج عضم و تعالی خواهد رسید . وقتی که بدن ما به حالت انحلال افتاد هر یک از اجزای ترکیبی آن به عنصر اصلی خود باز می گردد . در هر حال خواه روح فانی شود یا باقی بماند ، باز دیدنی نیست . ملاحظه کنید این دو عامل توامان کامل ، یعنی مرگ و خواب چه شباهت عظیمی با هم دارند . در خواب است که روح انسان حد اعلای جنبه ملکوتی خود را باز می یابد و آنچه را که شدنی است و در پیش است در می یابد زیرا که در حالت خواب بیش از هر موقع دیگر روح آزاد است . پس اگر آنچه می گویم حقیقت باشد و روح فقط از بدن جدا و آزاد می شود بر شما است که در تکریم و نیایش روح من بکوشید و به آنچه اندرز می دهم رفتار کنید و اگر هم چنین نباشد و هستی روح به بقای تن بسته باشد و فانی می شود ، خداوند همواره جاودانی است و بر همه امور عالم ناظر و قادر متعال و نگهبان نظم کرداری جهان است و عظمت و خیر او به وهم و خیال در نیاید .
ای فرزندان ، پس از خدا بترسید و هرگز در پندار و گفتار و رفتار به راه گناه نروید .بعد از پروردگار ، انتظارم از شما این است که به افراد بشر که در نتیجه زاد و ولد جاودانی هستند احترام بگذارید ، زیرا که خدایان شما را در ظلمت مستور نمی دارند بلکه کردار شما در انظار نیک هویدا است . هر گاه اعمال شما قرین نیکی و داد باشد نفوذ و قدرت شما درخشان خواهد نمود ، اما اگر در صدد صدمه و آزار یکدیگر برآیید اعتماد همگان از شما سلب خواهد شد ، چون تا معلوم شود که نسبت به کسی که بیش از همه باید احترام و محبت ورزید اندیشه آزار دارید ، هیچ کس اگر خود نیز مایل باشد باز به شما اطمینان نخواهد داشت .پس اگر سخنانم به اندازه کافی خوش اثر و نافذ باشد و به رعایت وظایف خود نسبت به یکدیگر آشنا می شوید چه بهتر و گرنه تاریخ که بهترین مربی است به شما درس عبرت خواهد داد . زیرا که والدین همواره درباره فرزندان خویش علاقه دارند و برادران نسبت به یکدیگر . اما مواردی هم بر خلاف این قاعده طبیعی پیش آمده است . از این رو خود درست بنگرید که کدام راه نتیجه بهتری داشته است و ار آن پیروی کنید که عین صلاح و رستگاری است .
وقتی که از دنیا رفتم بدنم را در تابوت زر یا نقره و یا هر گونه حفاظ دیگری نگذارید ، بلکه هر چه زودتر دفن کنید و چه بهتر که در آغوش خاک که مادر همه نعمتهای نیک و نازنین است و نگهبان چیزهای خوب و سودمند ، آرام گیرم . من در همه عمر خود خواستار خیر و صلاح آدمیان بوده ام و بس نیکو است که در دل خاک که ولی نعمت بشر است بمانم . ایرانیان و یارانم را بر مزارم فرا آورید تا شریک آسودگی و سعادتم باشند و تهنیتم گویند که سرانجام ، رستگار از دنیا رفته ام و دیگر بار غصه و ادبار ندارم . خواه من با خدایان قرین شوم و یا نا کام به همه آنها که هنگام دفن جنازه ام حضور دارند ، پیش از فرا رفتن به خاطر وجودی که سعادتمند زیسته است بخششها کنید و این آخرین حرفم را نیز در خاطر یسپارید : « اگر بخواهید دشمنان خود را خوار کنید ، با دوستان خویش خوبی کنید »
بیجار در غرب ایران واقع شده و تابع استان کردستان می باشد دارای 7730 کیلومتر مربع مساحت بوده و دارای 288 روستاست که حدود 262 روستای آن قابل سکونت می باشد . از شمال شرقی به استان زنجان ، از شمال غربی به شهرستان تکاب ( درآذربایجان غربی) ، از جنوب به شهرستان قروه ، از جنوب شرقی به قسمت کوچکی از استان همدان و از غرب به سنندج و دیواندره محدود است. بیجار منطقه ای است در امتداد سلسله جبال غربی ایران و یک سوم اراضی آن کوهستانی است. جنس خاک آن از سنگهای رسوبی مخصوصا" ترکیبات رسی و آهکی و متعلق به دگرگونیهای دوران سوم است.
شهر بیجار به "بام ایران" شهرت دارد چرا که 1940 متر از سطح دریا ارتفاع دارد و 770 متر از تهران و 425 متر از سنندج بلندتر است. این شهر بعد از شهر کرد بلندترین شهر ایران بوده ودر طول 47 درجه و 36 دقیقه شرقی گرینویچ و عرض شمالی 35 درج و52 دقیقه استوا قرار دارد .
بیجار در زمان قدیم معروف به ( بید زار ) بوده و بر خی وجه تسمیه ان را به این دلیل می پندارند . شاه اسماعیل صفوی هنگام لشکر کشی به غرب ایران از این منطقه عبور کرده و نیز سپاهیان چنگیز از آن گذشته اند و اثاری به نام چنگیز قلعه در بالای کوهی به همین نام در 5 کیلومتری شهر حکایت از این موضوع دارد.
به دلیل شایستگی زنان این منطقه ، در زمان ناصرالدین شاه قاجار ، خزانه دارحکومت فردی به نام "زبیده خانم گروسی " از اهالی حلوایی بیجار به عنوان همسر شاه و خزانه دار دربار بر گزیده شد و در حکومت وقت نفوذ زیادی پیدا کرد .
قدمت تاریخی این منطقه به هزاره سوم قبل از میلاد مسیح می رسد و موید این فرض " دژ سترک " یا قلعه " قمچقای " است که در عهد مادها ، پارتها و ساسانیان به عنوان پا یگاه استراتژیک از آن استفاده می شده است.
از نامداران و مشاهیر گروس می توان حسنعلی خان امیر نظام گروسی را نام برد که نوشته هایش نمونه ممتازی از نثر فارسی به شمار می رود وی مدتی در مقام وزارت فواید عامه وسفیر وسر پرست دانشجویان اعزامی به اروپا و حکمرانی ولایات و ایالات بوده و کلا" در سال های 1253 تا 1275 هجری قمری مراحل خدمات دولتی را از سرهنگی فوج گروس و ریاست گارد مستحفظین دیوانخانه و ارگ تبریز و حفظ انتظامات کرمانشاه وخراسان و ... طی کرد و مقبره ا ش اکنون در ماهان کرمان در کنار شاه نعمت الله ولی قرار دارد ایشان بسیار مورد توجه میرزا تقی خان امیر کبیر بوده اند .
مرحوم شیخ فاضل گروسی یکی دیگر از نامداران گروس است وی در سال 1259 شمسی در بیجار متولد شد درتحصیل علوم فقه و اصول ، فلسفه ، عرفان،علوم غریبه وزبانهای خارجی موفق بوده اند ، مفردات قرآ ن کریم ، ورزش افکار ،رساله تغنی در قرآ ن ، تجوید استدلا لی ، جنگ المهمات ، هرکسی کار خودش بار خودش و ... از اثار وی است . بیجار ، حضور بزرگان مذهبی چون سید محمد امامی و حسینعلی رحمانی گروسی و... را در تاریخ پر افتخار خود داراست.تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
موسیقیدانان
، نقاشان ، خطاطان ، شعرا و ادیبان ، پزشکان ، هنرمندان از رشته های گوناگون ،
روحانیون و نظا میان گرانقدر زیادی در بیجار بوده و خدمات زیادی
را ارائه داده اند که جهت کسب اطلاعات بیشتر می توانید به کتاب " سیمای
بیجار گروس و مشاهیرآن " تالیف استاد گرامی آقای
محمد علی کوشا مراجعه فرمایید.
اکثر مردم این شهرستان مسلمان و شیعه هستند در سابق تعدادی یهودی در این شهر ساکن بودند که همگی مها جرت کرده اند.
صنایع دستی این منطقه را قالی ، قالیچه ، گلیم ، جاجیم ، سجاده ، نمد ، توری، دستکش ، جوراب و ... تشکیل می دهند و فر ش های این منطقه از شهرت جهانی برخوردار بوده و به خارج صادر می شد ه است .www.zibaweb.com
شرکت سیما ن کردستان ، شرکت گچ کردستان ، شرکت گچ شور سو ، معدن آ هن شهرک ، معدن آ هک قمشلو ، معدن گچ قره بگ ، معدن نمک میدان ، معدن مرمر گراچقا ، با شوکی ، نوبهار ، قشلاق لو ، معدن سنگ تراورتن حسین آ باد کمر زرد و ... جزو کارخانه ها ، صنایع و معادن با ارزش بیجار هستند که ضمن ایجاد فرصتهای شغلی بسیار ، اقدام به صدور محصولات خود به خارج استان یا کشور می کنند.
کوهها - کوههای حمزه عرب ، نقاره کوب ، بادامستان ، زاغه ، نسار ، چنگ الماس ، پنجه علی ، شاه نشین ، سر قیصه ، شاها ، چهل تن ، سنگ پا ، زرنیخ و...در منطقه بیجار قرار دارند.
آثار تاریخی - قلعه بزرگ قم چقا ، پل تاریخی صلوات آباد ، بنای سنگی اوچ گنبد ،مسجد تاریخی خسروآباد ، تیمچه حاج شهباز خان ، تیمچه امیر تومان متعلق به دوره صفویه ، زیارتگاه حمزه عرب ، پنجه علی ، آثار سد خاکی جعفر آباد ، تپه نجف آباد ، مقبره آ یت الله فاضل گروسی و قلعه های تاریخی بسیار و مقابر و امامزاده هایی چون سید مسیب سید شکر ، مقبره صاحبه ، گنبد پیر صالح ، مقبره سید خضر از جمله اماکن و آثار تاریخی مو جود در شهرستان بیجار هستند و جمعا" حدود 60 اثر باستانی و تاریخی در آ ن شناسایی شده اند .
رود قزل اوزن از شاخه اصلی سفید رود از این منطقه می گذرد .تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
سابقا" بیجار دارای گردشگاههایی مثل باغ صفا ، سراب ، تخت ، چهار باغ ، بادامستان ، چم حاکمی ، باغچه چال یارمجه ، چشمه عزیز ، شاهرخ آ باد ، عباس آ باد و... بوده که اکثرا" تخریب شده و فعلا" محدوده شهر بازی ( باغ صفا ) و اطراف رود خانه بیانلو و صلوات آ باد ، سراب و تخت جهت تفریح و گردش در تابستان استفاده می شود .
بازارهای بیجار قدیم شامل افتخار نظام ، قیصریه سالار ،قیصریه سید لشکر ، بازار امیر تومان و بازار بزرگ بیجار بوده است .
در سال 1375 جمعیت این شهر حدود 47500 نفر و روستاهای آن حدود 68000 نفر بوده است که متا سفانه هر سال نسبت به سال قبل رشد منفی داشته است و مردم به شهرهای دیگر مهاجرت می کنند .
صادرات بیجار گروس را در درجه اول گندم و جو تشکیل میدهند کتیرا و محصولات دامی مثل پشم و پوست و برخی غلات هم از این دسته اند . ماشین آلات کشاورزی ، صنعتی و لوازم خانگی ، پوشاک و خوار و بار هم به منطقه وارد می شود . لازم به ذکر است که بیجار در کشور ایران جزو رده های اول کاشت و برداشت گندم می باشد.
داروهای گیاهی بیجار فراوان و دارای اهمیت است من جمله ازوه ( آویشن)، مرزه ،گل کو ، گل گاو زبان ، بید ، پونه ، بومادران ، ریواس ، خاکشیر ، اسفند ، سیسمبر(شاه نسترن) رازیانه ، بابونه ، زبان گنجشک، کنگر ، شنگ و انواع عر قیجات.
پرندگانی چون کبک ، بلدرچین ، عقاب ، جغد ، شاهین ، قرقی ، نوک قرمز و... در این منطقه زیست میکنند.قمری ، لک لک ،مرغابی ، فاخته ، هما ، سبز قبا ، هد هد و حواصیل زرد و خاکستری از پرندگان مهاجر بیجار به شمار می آ یند و در مناطق حفاظت شده ، قوچ ، میش ، کل ، بز و ... وجود دارد ، از دیگر پستانداران نیز می توان از خرس قهوه ای ، گراز ، روباه ، خرگوش ، گرگ ، گربه وحشی ، راسو ، کفتار ، خفاش ، جوجه تیغی و ... اشاره کرد .
اکثر مردم بیجار به زبان کردی گروسی و ترکی تکلم میکنند و در این ناحیه دو لهجه کردی از شعبه های کرمانشاه و لهجه سورانی ( گورانی ) تشخیص داده شده است.
مراسم تاسوعا و عاشورا ی بیجار در ایران کم نظیر است و مردم در برگزاری آ ن مشارکت فعال دارند و هر ساله خبر نگاران از کشو رهای خارجی جهت تهیه گزارش در آ ن شرکت میکنند . مردم منطقه مراسم عید باستانی و ملی نوروز را هم با شکوه برگزار می نمایند.
در بیجار به برکت گرایشات مذهبی ، ارتکاب جرایم بسیار پایین بوده و آمار مو ید این مطلب است .
از مساجد بیجار می توان مسا جد قا ئم ، جامع بازار ، امیرالمو منین ،سید ا لشهدا ء ، امام رضا ، فاطمیه ، ابوالفضل ، موسی ابن جعفر ، حضرت محمد ص ، امام حسن ، وحسینیه شهر را نام برد .
خیابان شهدا ، توحید ، بلوار امام ره ، طالقانی ، الماسیه ، مدرس، کمر بندی حلوایی ، کمر بندی بادامستان ( امیر نظام ) ، بلوار سراب ، خیابان ریگ سیاه ، بلوار رحمانی ، خیابان مرزبان ، فاضل ، از خیابانهای بیجار می باشند .
همچنین محلات عمده بیجار شامل بادامستان ، تازه آ باد ، ریگ سیاه ، نقاره کوب ، حلوایی ، تخت ، پشت قلعه ، یارمجه ، کارمندان ، فر هنگیان ، محمود آباد ، سراب ، شهرک مهدیه ، شهرک آ فتاب ، فرحی ، عسگر آ باد ، چشمه عزیز ، باغ صفا و غیره می باشد .
جوانان منطقه گروس در تواضع و فروتنی نسبت به افرا د بزرگتر از خود و احترام به پدر و مادر زبانزد می باشند . از خصلتهای عمومی کردها از جمله مناطق بیجار گروس ، عنایت زیاد به حفظ ناموس ، اظهار غیرت ، جوانمردی ، مهمان نوازی ، صداقت و توجه به ضعفا و فقرا می باشد .تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
بر خی از خانواده ها و ایلا ت سر شناس بیجار بر اساس مطالب کتاب سیما ی بیجار گروس عبارتند از ایل بایندر ، ترکمندی ، طایفه اردلان ، ایل کبودوند ، امیر علا یی ها ، رضایی ها ، خواجه وند ، دارجی ، حسن تیموری ، گاوبازه ای ، مندمی ، شیخ اسماعیلی ، ور مزیار ، بورکه ای ، الوندی ، حکمت منش ، کا ظمی ، گروسی ، محمد بیگی ، محمدی ، جمشیدی ، خدادادها ، وکیلی و غیره .
بیجار دارای حوزه علمیه ، دانشگاه پیام نور ، دانشگاه آ زاد ، مرکز آموزش عالی فرهنگیان و ... است . مردمان شهر و روستاهای کرانی ( حسن آ باد یاسوکند ) ، بابارشانی ، پیر تاج ، توپ آ غاج ، نجف آ باد ، خسرو آ باد ، سیاه منصور و ... همواره جزو افتخارات گروس بوده و بزرگانی را در دامان پر مهر خود پر ورده اند
گیا هان دارویی بیجار از شهرت جهانی بر خوردار است اما شرایط صادرات آن به خارج از کشور که می توانست باعث درآمدزایی و اشتغال افراد زیادی در این شهرستان باشد ، متا سفانه هنوز مهیا نشده است
جهت کسب اطلا عات بیشتر در مورد بیجار به کتاب ارزشمند " سیمای بیجار گروس و مشاهیر آ ن " تحقیق و تا لیف , محمد علی کوشا ,انتشارات دانشگاه کردستان , چاپ اول بهار 1378 . مراجعه فر مایید
معرفی کتاب در مورد بیجار
دکتر محمد کامیار استاد فرزانه ایرانی دانشگاههای میشیگان و فلوریدای آمریکا , افتخار کردستان و بیجار
شناسنامه کتاب :
کامیار,محمد,1325
از بام ایران تا سرزمین طوفان / محمد کامیار . _ تهران : شرکت توسعه کتابخانه های ایران , 1380 .
366 ص . : مصور , نقشه , جدول , عکس . __( سری رمان : 11 )( چاپ دوم کتاب بزودی انجام می شود )
" من در میان کوههای زاگرس چشم به دنیا گشودم و چون قهرمان اشعار حیدر بابا ی استاد شهریار , افتخار میکنم که: من از ابتدا در آغوش کوهستان
پر ورده شدم و بازها نامم را
در آغوش کوهستانها بزبان راندند"
" من هر کجا که باشم , تهران ,همدان, فلوریدا , و یا میشیگان , از دور نگاهم به توست . بیگانه و آشنا هر که از پای تو می گذرد آهسته به گوشش زمزمه نماو بگو : استاد پیرم , عمری است که غم روی غم می گذرد."
"شهرم پر است از فرشهای زیبا که بافته شده اند به دست دختران کم سن و فقیر و زیر پای ثر وتمندان زجر می کشند . چه بگویم از ابتدایی و دبیرستان و دانشسرای مقدماتی , سال های مشغول کردن فکر و ذکر و رفتن به ده " ویسمرید " . چه بی غم روزگاری , روزگار من بیشتر در سفرها طی شد . بادامستان ( قسمتی از بیجار ) سلام ! چه بی غم روزگاری داشتیم امید است که همیشه روسپید باشی ... روزگار راه مرا از تو کج کرد . گلهای بادام بهاریت , خوبند ؟ عزیزانم را به دست تو می سپارم .... "
کتاب ارزشمند از بام ایران تا سر زمین طوفان , اثر جناب آقای دکتر کامیار , نوشته ای با احساسات پاک و خالصانه یک ایرانی وطن دوست مقیم خارج از کشور است , که در نهایت نگارش روان , یک اثر مردم شناسی باارزش برای کردهای منطقه خصوصا بیجار , می باشد . کمتر کسی جرات می کند چنین کتابی را صادقانه از خاطرات دور کودی و جوانی خود بنویسد .... به هر حال منتظریم تا چاپ دوم این کتاب با ویرایش جدید سریع تر به دست علاقمندان بیجار گروس برسد.
محمد کامیار که هم اکنون بعنوان استاد ممتاز دانشگاه ایالت فلوریدا ی آمریکا , مشغول به کار است, در سال 1325 هجری شمسی (1946 میلادی) در بیجار استان کردستان متولد شد . و بعد از اتمام تحصیلات ابتدایی به دانشسرای مقدماتی رفت و در 17 سالگی به استخدام اداره فرهنگ " آموزش و پر ورش " درآمد و بعد از طی دوره سربازی ... و ادامه تدریس , به تحصیل پر داخت و بعد از رفتن به آمریکا دو مدرک دکترا در رشته جغرافیا را اخذ و از آن زمان تا کنون در دانشگاههای مختلف آمریکا تدریس می نماید و از افراد سر شناس علمی ایرانی در آن کشور به شمار مى آید . ایشان در نشریات و رسانه های مختلف آمریکا , آثار زیادی را منتشر کرده اند و نقد های وی از علم جغرافی در آمریکا زبانزد است ...اما هیچوقت کشور , استان و شهر خود را فراموش نکرده و با عشق به آن , برای ایرانیان افتخار آفرینی می کند ... تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
با امید موفقیت روز افزون وی. آدرس ایمیل استاد دکتر محمد کامیار mkamiar@fccj.org
تلخیص : حمید رضا ترکمندی 1383
معرفی کتاب در مورد بیجار
نام کتاب : فر هنگ مردم گروس مولفین : سید محمود هاشم نیا - ملوک ملک محمدی
ناشر : مولفین حروفچینی : خانه تبلیغات ارغوان چاپ : قم - امین شابک964-360-620 - 1
نوبت چاپ : اول تابستان 1380
بر خی از مطالب این کتاب که حاصل زحمات دو تن از فرهنگیان بیجار میباشد ، عبارت است از : ویژ گیهای طبیعی ، وجه تسمیه بیجار ، کشاورزی و صنعت ، راهها ، جمعیت و شاخص های جمعیتی ، زبان ، نژاد ، لباس ، اما کن عمومی ، خیابان ها ، سازمان های دولتی ، عقاید عامیانه ، غذا ها ، تشبیهات ، بازیها ، طب سنتی و داروهای گیاهی با ارزش موجود ،فولکلور و مراسم مذهبی و شادی ، ضرب المثلها ، واردات و صادرات و غیره
گزیده ای از مطالب کتاب فر هنگ مردم گروس
بیجار بعد از جنگ جهانی اول شهری بود غارت شده و در دومین جنگ جهانی هم مورد تاخت و تاز نیروهای متخاصم قرار گرفت و زیانهای جانی و مالی فراوانی متحمل شد شهر بیجار بنام گروس از زمانهای گذشته دور شهرت داشته این شهرستان بر طبق آمار سال 1364بالغ بر 390 هزار نفر جمعیت داشته ودارای سه بخش و8 دهستان و283 آبادی دارای سکنه می باشد درباره وجه تسمیه بیجار روایت های زیادی از جمله می گویند چون این منطقه زمانی بید زیاد داشته و به آن بیدزار گفته اند که بعدها به بیجار تغییر نام داده است و روایت دیگر اینکه ناصرالدین شاه شبی هنگام عبور از منطقه به درخواست امیر نظام گروسی در بیجار سپری کرده وچون جار چی نداشته است و خواسته دستوراتی را به مردم بگوید اما جارچی در شهر نبوده لذا نام شهر را به بیجار تغییر داده است وغیره .....
محصولات عمده : لبنیات – حبوبات – پشم – پوست – قالی - و شغل مردم این شهرستان بیشتر به کشاورزی – دامداری – و خدمات و فروشندگی مشغولند www.zibaweb.com
آب و هوا و طبیعت – شهر بیجار در دشتی موسوم به دشت بیجار که حوزه ای است محدود به ارتفاعات جنوب دشت و ارتفاعات شمال رودخانه قزل اوزن ارتفاع متوسط دشت در حدود 1750متر از سطح دریا بوده و مساحت برابر 53000 هکتار می باشد و 1920 متر از سطح دریا دارد و به آن بام ایران لقب داده اند بیشترین میزان بارش در فروردین و کمترین آن در تیرماه است :
ناهمواریها : شهرستان بیجار درمیان ناهمواریها ی استقرار یافته که مانند حصاری کوهستانی از سنگهای رسوبی و دگرگونی در اواخر دوران سوم زمین شناسی به صورت نسبتا مستقل درآمده شهر بیجار به دلیل کوهستانی ، دشت کمی دارد و کوههای زیادی دارد که بلند ترین انها قله امافراده ایوب انصار و کوه زرنیخ – سیاه منصور وشاه نشین و.... می باشد
آبها ورودها : تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
بیجار منطقه ای است دارای سفره های غنی آبهای زیر زمینی که با حفر چا ههای عمیق 130 متری مورد بهره برداری قرار می گیرد و رودهای آن قزل اوزن که شعبه غربی سفید رود را تشکیل می دهد و رود قم چقای – رود تلوار – رود اوزون دره دیگر رود های این شهر می باشد
جانوران : زندگی جانوری این منطقه بدلیل وضع طبیعی و پوشش گیاهی آن به ویژه آب از تنوع خاصی برخوردار می باشد قوچ و میش کوهی – خوک – خرس قهوه ای – روباه – خرگوش – جوجه تیغی – مار – انواع ماهیها و پرندگان مانند – کبک – چیل – زرده کوه – بلدرچین – کبوتر و غیره
ویژگی های اقتصادی – واردات و صادرات : واردات شهر عبات است از انواع حبوبات – میموه – سبزیجات وسایل کشاورزی – مواد غذایی .... و صادرات آن عبارت است از انواع قالی – گلیم – گلیمچه – عسل – پشم گندم و لبنیات وغیره ......
کشاورزی – اراضی قابل کشت بیجار : 63% کل اراضی بیجار قابل کشت می باشد منطقه بیجار برای کشاورزی دارای استعداد خاصی می باشد اما عوامل همچون 1- کمبود آب 2 – بالا بودن هزینه تولید در امر کشاورزی 3- کوچکی و پراکندگی زمین های زیر کشت 4- استفاده نادرست از کودهای شیمائی و گرانی موجب شده که استفاده درستی از زمینها نشود و در نتیجه بهره لازم از آن زمینها برده نمی شود مهمترین محصولات کشاورزی این شهرستان عبارت اند از 1- گندم و جو – که بیشتر دیمی می باشد 2 - حبوبات مانند نخود – لوبیا – عدس 3- دانه های روغنی مانند آفتابگردان – گرچک 4 - محصولات صنعتی مانند چغندر قند و توتون 5- محصولات جالیزی وصیفی مانند خیار – خربزه – گوجه فرنگی 6- میوه ها : آلبالو گیلاس
دامداری : این منطقه بعد از کشاورزی بیشتر به دامداری متکی می باشد – که در این منطقه پرورش گاو گوسفند و بز رواج دارد که بیشتر از روشهای سنتی استفاده می شود در صورتی که از روش مدرنیزه استفاده شود استعداد فراوانی برای دامداری وجود دارد
صنایع : در این منطقه صنعت پیشرفت چندانی ندارد زیرا تا کنون کارخانه یا شرکت مهمی در سطح منطقه احداث نگردیده است . از این رو فعالیت های صنعتی راکد مانده است ولی خوشبختانه در دو سه سال اخیر کارخانه سیمان کردستان و شرکت گج خوشمقام واقع در شمال شرقی این شهرستان احداث و شروع به فعالیت نموده اند و تعدادی زیادی از کارگران ساده و فنی و دیپلمه های منطقه را تحت پوشش خود قرار داده اند . واحدهای صنعتی موجود اکثرا به صورت ابتدیی اداره می شوند و با تمام ظرفیت کار نمی کنند و هیچ وجه جوابگوی احتیاجات مردم منطقه نیستنند . صنایع موجود در این شهرستان عبارت اند از : 1- صنایع فلزی مانند : آهنگری – تراشکاری 2- صنایع ساختمانی مانند : موزاییک سازی – سنک بری 3- صنایع دستی مانند قالی بافی – جاجیم و گلیم و گلیمچه بافی
مهاجرت : روستانشینان که جهت رفع نیازمندیهای اساسی خود به شهر روی آورده و سکنی گزیده اند . تاثیر قابل ملاحظه ای در تغییر ترکیب جمعیت شهری داشته اند . بدیهی است که این جابجایی از نواحی روستایی به نواحی شهری ، مشکلاتی از قبیل عمران شهری ، برنامه ریزی ، توسعه شهری و مصرف آب و برق را موجب می گردد امید است که در آینده این مسایل حاد حل شود
زبان : با توجه به اینکه مردم این ناحیه با لهجه های کردی ، ترکی و فارسی تکلم می کنند ولی باید گفت گویش کردی مهمترین لهجه مردم این ناحیه است گویش کردی مردم بیجار ، شاخه ای از گویش اردلانی است .
خط : فارسی
نژاد : کردهای بیجار مردمانی هستنند از نژاد آریایی از شاخه های اصلی هند و اروپایی که در چندین هزار سال قبل از میلاد مسیح به اراضی و اماکن کنونی این منطقه آمده اند از نطر لغوی به معنای دامداری و گله داری است و به معنی کَله کوه ( کسانی که در کوه زندگی می کنند و به گله داری اشتغال دارند ) می باشد
مذهب : 70% تشیع 30% درصد تسنن دین مسلمان
اقلیت های مذهبی : تا قبل از سال 1355 تعداد معدودی یهودی و مسیحی در این شهرستان زندگی می کردند ولی اکنون زندگی هیچ اقلیتی در این دیار به چشم نمی خورد .
بنا ها و مکانهای تاریخی و آثار باستانی : در این منطقه شهرستان بیجار آثار باستانی و تاریخی متعددی وجود دارد که عبارت اند از : آثار باستانی موجود ، محدود به تپه ا ی است که در بخش مرکز ی شهر قرار گرفته است و بنای قلای بانگ : قلعه بالا و دارای ارزش تاریخی است این قلعه در اصل قلعه بانو بوده که به مرور زمان به قلعه بالا معروف گردیده است آرامگاه مرحوم شیخ عبدالحسین گروسی که در سال 1324 شمسی وفات یافته آرامگاهش در خیابان 15 خرداد واقع است . بازار قدیمی شهر از دو بخش تشکیل شده است بخش اول تشکل از سقف های گنبدی که در حدود 60 سال عمردارد و بخش دوم که نسبتا جدید می باشد با فرم شیروانی مسقف گردیده است در داخل این بازار یک باب تیمچه قدیمی وجود دارد و تاریخ احداث آن که بر سر در تیمچه نصب گردیده ، سال 1347 هجری قمری رانشان می دهد . این تیمچه به سبک و شکل زیبایی به صورت گنبد با آجر تزیین شده است و در گذشته با نام تیمچه حاجی شهباز مشهور بوده است . تپه غیبی سور ، قلعه قم چقای یا دره پادشاهان ، این قلعه بسیار دیدنی است زیرا بوسیله تونلی با عمق 40 پله از دل کوه و از سنگ کنده شده به پایین قلعه راه پیدا می کند .
تَپه دِیونه : تپه دیونه در روستای قبا سرخ ، تپه نجف آباد ، قلعه کوه چنگیز قلعه ، بنای سنگی اوج گبند ، آثار سد خاکی قدیمی در جعفر آباد ، قلاقوره یا قلعه گبرها و هفت آسیاب شریف آباد اَله گُزکه از نظر معماری و قدمت تایخی بسیار دیدنی می باشد و نیروی تفکر و خلاقیت هر بیننده ای را به شگفتی وا می دارد .
پل صلوات آباد : تاریخ احداث این پل معلوم نیست اما تاریخ قدمت ان روی دو عدد سنگ که به دیواره آن نصب شده است سال 1315 هجری شمسی را نشان می دهد . این پل دارای نه’دریچه اصلی وهفت دریچه فرعی آبرو می باشد و نمای آن آجر و سنگ است .
محرم یا عاشورای حسینی در بیجار : مردم این شهر در زنده نگه داشتن عاشورای حسینی که 1360سال پیش در دشت کربلا به وقوع پیوسته است بسیار متعصب و متاثرند بهمین جهت به محض مشاهده هلال محرم در آسمان چند علم سیاه ومنقوش را بر پشت بام مساجد و تکایا می افرازند و طلاق آنها نیز با پارچه های سیاه که اشعار محزون و مذهبی بر آنها نوشته شده ، می پوشانند هم چنین با پارچه های مربع یا مثلث شکل که بر آنها نامهای الله ، محمد ، علی ، حسن ، حسین ، فاطمه ، یا قمر بنی هاشم و یا ابوالفضل نقش بسته است ستونها و طلاق نماهای درون مساجد را می پوشاند . در این ماه بیشتر مردم بپاس شهید شدن امام حسین و یارانش سیاه پوش هستنند و در این مدت خود رااز تمام شادیها بیگانه میدانند و اصولا تمایلی به شادی خویش ندارند به همین مناسبت بیشر مردان ریش نمی زنند و زنان به آرایشگاه نمی روند و حنا نمی گیرند روز تاسوعا و عاشورا از خوردن سیر و پیاز به صورت خام اجتناب می نمایند زیرا خود را عزادار می دانند روز عاشورا گروهی از مردان پا برهنه هستنند وعده ای آب نمی نوشند بپاس اینکه امام حسین در صحرای کربلا تشنه لب به شهادت رسیده است در همین ایام نذر و نیازهای فراوانی می نمایند از جمله دادن حلیم و طعام به فقرا و نیاز مندان و سر بریدن قربانی در جلو هیئت های عزا دار و تقسیم گوشت بین خانواده های حاجتمند . عزاداری مانند سینه زنی و زنجیر زنی و غیره است .www.zibaweb.com
زندگی اجتمایی خانواده :
خویشی و زناشویی : زنان و دختران عموما با حجاب و مودب و محترم هستنند . از مردان خودی و آشنا رو نمی گیرنند و آزادانه صحبت می کنند بیشتر کارهای اجتماعی و دولتی را دوست دارند از جمله شغل مقدس معلمی و می توان تخمین زد که که هفتاد درصد زنان و دختران این شهرستان به شغل معلمی اشتغال دارند با مردان غریبه و غیره آشنا کمتر اتفاق می افتد که صحبت وگفتگو نمایند طلاق زن و شوهر کمتر صورت می گیرد اصولا زنان اعم از کارمند و خانه دار حمایت از شوهر و راحتی و آسایش و آرامش در مسائل اجتماعی و اقتصادی را وظیفه خود می دانند و دوش به دوش مردان کار و تلاش می نمایند تا بتوانند زندگی رضایت بخشی داشته باشند در صورت مرگ یکی از همسران کمتر اتفاق می افتد که دیگری همسری اختیار کند .
پارک ها و گردشگاهها :
پارک ها : این شهرستان دارای چهار پارک به نامهای 15 خرداد ، سوم خرداد ، 22 بهمن ، شاهد و پارک محله ریگ سیاه می باشد و همچنین دارای یک واحد شهربازی است که از سال 1371 مورد بهره برداری قرار گرفته است .
گردشگاهها :
گردشگاهها ی شهر عبارت اند از : بلوار آریا مهر ، که بنام بلوار امام تغییر نام داده ، بلوار انقلاب ، بلوار شهید رحمانی ، بلوار طالقانی ، باغ صفا ، شهر بازی ، پارکها ، چمن پایین ، دوروزنه ، این مکان دارای چشمه ای سرد و تعدادی درخت بید و یونچه زار می باشد که در فاصله 2 کیلومتری جنوب شهر واقع است .
زیارتگاهها :
زیارتگاههای این نواحی عبارتند از : مقبره حمزه عرب ، صاحبه ، پیر صالح ، پنجه علی ، مقبره سید محمد نی نی و مقبره فاضل گروسی از زیارتگاههای بیجار به شمار می آید .
خصوصیات اخلاقی و چهره :
مردمان این ناحیه بیشترشان دارای چشم ابروی مشکی و قد متوسط می باشند مردمی با ایمان ، دیندار و خداپرست هستنند و از ارادتمندان خاندان عترت و طهارت اند . گسترده ترین و پرشورترین اجتماعات مردم در مراسم مذهبی به چشم می خورد در قبال دوستی با وفا و خوش نیت و درستکار هستنند در دوستی از جمله : اگر رفیق شفیقی درست پیمان باشد تبعیت می کنند همچنین مردمی تیز هوش ، با استعداد پرکار وسخت کوش و خون گرم و مهمان نوازند سرلوحه سخت کوشی آنها : برو کار میکن مگو چیست کار که سرمایه جاودانی است کار می باشد و شعار مهمان نوازی آنها جمله ( مهمان عزیز خداست ) می باشد در این دیار گدا بندرت یافت می شود به دلیل اینکه اولا عزت نفس بر مردم حاکم است ثانیا گدایی را مایه ننگ و عار و سرشکستگی در جامعه می دانند .تلخیص : حمید رضا ترکمندی 1383
مطلب زیر از یک منبع به نقل از یک جهانگرد خارجی علاقمند به فرش ایران که در بیش از حدود 7 دهه پیش از بیجار گذشته ذکر شده است .
Bijar Carpets
شهر بیجار
شهر بیجار شهر کوچکی است با 7000 نفر جمعیت که در دره زیبا و سرسبزی در 120 میلی شمال غربی همدان واقع شده است . در پشت موستان ها و باغ های میوه که آن را احاطه کرده است یک ردیف تپه های سرخ رنگ دیده می شود که صخره های نوک تیزی به اشکال عجیب از جلگه آن بیرون آمده است :
جاده سمت همدان نا هموار و در فصل تابستان خاک آلود است , ولی ( به عکس جاده ـ سنندج ) در سراسر سال می توان آن را به وسیله اتومبیل طی کرد . در 60 میلی همدان مسافر بهدهکده ای نیمه بایر می رسد که زمین آن را کاریز های عمیق و بستر خشک رودخانه ها قطع کرده است . مقابل وی در افق قله مرتفع عظیمی دیده می شود که به قدری موزون و بهاصطلاح تراز است که گویی آن رابا خط کش رسم کرده اند . مسافر در پایان یک روز سفر خسته کننده و خاک آلود به قله این کوه می رسد . حال وقتی که به عقب بنگرد ( اگر بتواند ) در پنجاه میلی خود جلگه ای غبار آلود و شیری رنگ مشاهده خواهد کرد .
در قرن پانزدهم , بیجار روستایی بیش نبود و گفته می شود که به شاه اسماعیل نخستین پادشاه دودمان صفویه تعلق داشت . در حدود یک قرن قبل ساکنان آن تا اندازه ای متمکن شدند که توانستند مالک زمین و خانه های خود شوند . این تمکن در ایران علامت آزادی به شمار می رود . بیجار به یک شهر تبدیل یافت , ولی موقع جغرافیایی آن طوری نبود که به صورت مرکز بازرگانی در آید . بلکه تنها بازاری شد برای فروش فراورده های کشاورزی و اهمیت چندانی پیدا نکرد .تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
در بین کلیه شهر های مغرب ایران که در طی جنگ جهانی اول به اشغال قوای بیگانه در آمد به بیجار بیش از همه لطمه وارد آمد . ابتدا نیروی روسیه این شهر را اشغال کرد . اینها تا می توانستند غلات و حبوبات آنها را تصاحب کردند , ولی از این گذشته رفتارشان با ساکنین این شهر دوستانه بود . مردم که هرگز نمی پنداشتند که نیروی روسیه بیجار را ترک خواهد کرد کوشیدند خود را هر چه بیشتر با وضع جدید وفق دهند , ولی روس ها در آنجا نماندند و در مقابل فشار نیروی ترکیه عقب نشینی کردند و ترک ها شهر راگرفتند و مردم نگوت بخت را به اتهام همکاری با روس ها مجازات کردند . ترک ها اندک مواد غذایی و غلاتی را که برای مردم باقی مانده بود از دستشان در آوردند و از تیر سقف خانه ها برای تهیه آتش استفاده کردند . وحشت سراسر بیجار را فرا گرفت .
خشکسالی 1918 این مصیبت را تکمیل کرد . مدت چندین ماه روزی 200 نفر دراین ناحیه به هلاکت می رسیدند . وضع بیجار بعد از جنگ بسیار اسفناک بود : شهری بود غارت شده که ده یک جمعیت خود رااز دست داده بود . از آن زمان به بعد هیچ گاه آن طور که باید پیشرفت نکرد و آبادانی پیشین خود را باز نیافت . قبل از سال 1914 شهر آبادی بود با 20000 نفر جمعیت , در حالی که امروز تقریباً روستای بزرگی به شمار می رود .
بافته های کردستان : سنه, بیجار و قالیچه های عشایر
قالی بیجار
ناحیه قالی بافی بیجار مشتمل است بر شهر بیجار و 40 روستایی که در شعاع 30 میلی آن قرار گرفته است .
در نخستین سال های بین دو جنگ جهانی بهندرت قالی در این ناحیه بافته می شد . سپس در اواسط قرن بیستم این صنعت به تدریج احیاء شد تادر سال 1938 که در حدود 1000 دستگاه بافندگی دراین ناحیه مشغول کار بود و فراورده سالانه آن به هزار تخته می رسید .
سپس جنگ جهانی دوم آغاز شد . سانحه جنگ در اغلب مراکز قالیبافی اثر زیانبخش نداشت زیرا تقاضا برای فراورده در پایتخت رو به افزایش بود . متاسفانه بیجار از این تقاضا سودی نبرد چه قالی های سنگین و زمخت و درشت بافت آن مورد پسند تازه به دوران رسیده های پایتخت واقع نمی شد . بار دیگر میزان قالی بافی در بیجار به مقدار زیادی تنزل یافت .
در سال 1948 هنگامی که از همدان به بیجار رفتم انتظار داشتم ( با وجود مصابئی که بر این شهر وارد آمده بود ) علائمی از آغاز فعالیت مجدد در این زمینه مشاهده نمایم . مثلاً در بیجار و روستا های اطراف آن دستگاه های بافندگی که به کار اشتغال دارند نظر مرا جلب کند ولی مایوس شدم , چه درتمام شهر فقط یک تخته قالی بر دار دیدم . وضع روستا ها نیز بهتر از شهر نبود . کل میزان فراورده این ناحیه نیز به زحمت به 20 تخته در ماه می رسید .
با همان مسئله ای که در شهر سنندج برخورد کرده بودم در شهر بیجار نیز برخورد کردم و آن این بود که چرا قالیبافان شرق کردستان سنت دیرین خود, یعنی بافتن قالیچه های کوچک عشایری را , رها کرده و در شهر بیجار و روستا های اطراف آن به تهیه قالیهایی مشغول شده اند که از لحاظ بافت منحصر به فرد است .
از بین پاسخ های گوناگون و جالبی که در مقابل تحقیقات و بازجوئی های خود شنیدم این فرضیه مناسبتر از همه بود و به نظر می آمد که پاسخ صحیح همین باشد :
در قرن گذشته روسا و خوانین مشرق کردستان کرد نبودند بلکه ترک بودند , به طوری که عده ای از آنها تا امروز نیز ترک هستند . اغلب قبایل ترک به عکس اکثر قبایل ایرانی قالی های خود را مثل قالیهای بیجار دو پوده می بافند . در بین این قبایل ترک ناحیه هریس و تبریز , قشقائیها فارس و بعضی از ایالات افشار را در کرمان می توان نام برد . احتمال بسیار دارد که خوانین ترک شرق کردستان ( شاید عده ای از افراد خاندان افشار که هنوز در شمال بیجار مالک چندین روستا هستند و از لحاظ تاریخی با افشار های کرمان مربوطند , به صفحه 242 مراجعه شود ). برای قصور خود به قالیهای بزرگ و محکم نیاز داشتند , حال چگونه می توانستند چنین فرش هایی تهیه کنند ؟
بدیهی است : دستور دادند آنها را به همان شیوه عشایری و با با همان گره ترکی و دو پوده پشمی تهیه کنند . یعنی به همان شیوه ای که قالی یوشاک تا به امروز بافته می شود . در واقع قالی بیجار می تواند یکی از خویشاوندان دور قالی یوشاک ترکیه باشد . چنانچه این فرضیه درست باشد بقیه نیز درست خواهد بود , بهاین معنی ککه چون پشم ( به عکی نخ ) ماده ای است که حالت ارتجاعی دارد برای به دست آوردن فرشی که مثلاً در هر اینچ 12×12 گره داشته باشد پود های پشمی را باید با شدت کوبید که در تنیجه قالی های خشن و فشرده به دست می آید , یعنی همان ویژگی هایی که در قالی بیجار دیده می شود .تلخیص : حمید رضا ترکمندی www.zibaweb.com
شانه زدن پود های پشمی کار دشواری بود, بدین جهت قالی بافان بیجار علاوه بر شانه سنگین که از آهن و چوب ساخته شده بود ناگزیر ابزار مخصوص دیگری برای این منظور تهیه کردند و آن شئی شبیه یک پنجه آهنی است که 12 اینچ طول دارد . قالیبافان این پنجه را در فواصل نزدیک محکم روی پود ها می زنند تا در هر اینچ تعداد کافی از ردیف های گره به دست آید که البته کاری خسته کننده ولی در عین حال ضروری است .
قالیبافی در ناحیه بیجار یک حرفه روستایی است . هیچ نوع کارگاه سازمان یافته قالیبافی در شهر و یا روستا های آن یافت نمی شود . دستگاه های بافندگی قدیمی و بدوی است . اغلب تیر های این دستگاه ها خمیده و ناصاف است . علت کجی قالی های بیجار تا حدی همین است . ولی تنها دلیل عدم توازن و تقارن در قالی های بیجار این نیست , بلکه به کاربردن پشم برای تار قالی علت عمده به شمار می رود . چون پشم حالت فنری دارد و کشیدن آن بر دار به طور یکنواخت دشوار است , و چنانچه کشش تارها یکنواخت نباشد قالی کج از آب در می آید .
بنابر مطالبی که ذکر شد هنگامی که شنیدم قالیبافان بیجار برای تار به جای پشم از نخ استفاده می کنند خوشوقت شدم . چه برای این منظور نخ خیلی بهتر از پشم است و ضمناً هیچ گونه تغییری در ظاهر ویا در طرز به کار بردن آن نمی دهد . از نخ برای پود تازک نیز استفاده می کنند و این نیز نوعی پیشرفت محسوب می شود . زیرا برای پود ضخیم هنوز پشم به کار می برند, یعنی همان گونه که باید باشد , و اگر در این مورد نیز از نخ استفاده کنند ماهیت و چگونگی قالی بیجار به کلی تغییر خواهد کرد .
در ساختمان و بافت قالی تحولات دیگری نیز پدید آمده است . بیست و پنج سال قبل که برای نخستیم بار از بیجار دیدن کردم ضخامت پود پشمی که به کار می بردند به اندازه یک مداد سربی بود قالیبافان نیرومند باچنگال های 12 اینچی و شانه های سنگین با شدت بر روی آن می کوبیدند و در نتیجه قالی به قدری فشرده و محکم می گردید که آگر آن را تا می کردند بدون شک پود ها ترک بر میداشت . بنابراین اکنون که پود های نازک تری به کار می برند در این زمینه نوعی پیشرفت محسوب می شود . قالی قدیم بیجار بیش از اندازه فشرده بود .
تعداد طرح هایی که در قالی بیجار به کار می رفت همیشه معدود بود و معمولاً از طرح های گردان استفاده می کردند . طراحا حرفهای , که در شهر هایی مثل تبریز و کاشان و مخصوصاً کرمان افراد محترم به شمار می روند . در بیجار وجود ندارند هر چند گاه یکبار , یکی از مردم محل بهخاطر کسب شهرت طرح جدیدی تهیهمی کرد , ولی بدوناستثناء این طرح ها همیشه نامرغوب بود .
سابقاً طرح ها با روستاهای خاصی بستگی و ارتباط داشت و هنگامی کهمثلاً طرحی در یک روستا متدال می شد مردم آن فقط از همان یک طرح استفاده می کردند . برای آشنا ساختن روستائیان با طرح جدید ابتدا قسمتی را که باید تکرار شود بر روی تکه ای قالی به اندازه یک پادری که به آن (( واگیره )) می گفتند می بافتند و آن را در اختیار قالیبافان می گذاشتند تا از آن به عنوان الگو استفاده کند. با ایت روش بازرگانان می توانستند طرح های بهتر را در اندک مدتی رواج دهند . استفاده از روش جدیدتر , یعنی نمایاندن طرح بر روی کاغذ شطرنجی توزیع آن را ساده تر و آسانتر کرده است . با این همه , قالی های معدود و انگشت شماری که در حال حاضر در بیجار تهیه می شود فاقد طرح ها و نقشه های متنوع و مرغوب هستند .
تولد | ۳ آذر ۱۳۱۲ کاهک، سبزوار، ایران |
مرگ | ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ ساوتهمپتون، انگلستان |
مدفن | سوریه، دمشق |
لقبها | دکتر شریعتی |
زمینه فعالیت | نویسنده، جامعهشناس |
مذهب | شیعه |
همسر | پوران شریعترضوی |
والدین | پدر: محمدتقی شریعتی |
گفتاورد | |
انسان با غرور میتازد، با دروغ میبازد و با عشق میمیرد
|
علی شریعتی با نام اصلی علی مزینانی (۳ آذر ۱۳۱۲ در روستای مزینان از توابع شهرستان سبزوار ، استان خراسان رضوی - ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در لندن) نویسنده، جامعهشناس، تاریخشناس[۱] و پژوهشگر دینی اهل ایران است. وی در نزد هواداران به معلم شهید دکتر شریعتی معروف است. شریعتی، محمدرضا حکیمی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب مینماید.[۲]
علی شریعتی در سوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب میشد.[۳] شریعتی تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان ابن یمین در مشهد در سال ۱۳۱۹ آغاز کرد و به دنبال آن در سال ۱۳۲۵ وارد دبیرستان فردوسی مشهد شد. او پس از اتمام سیکل اول دبیرستان در سن شانزده سالگی؛ با هدف ادامه تحصیل وارد دانشسرای مقدماتی شد.
در جریان وقایع ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ ۲۴ تیر سال ۱۳۳۷ با پوران شریعترضوی همکلاسیش ازدواج کرد. [۴]
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در مقطع دکتری در سال ۱۳۴۱ در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزلقلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.[۴]
او تحت تاثیر سنتهای خانوادهاش، بویژه افکار نوگرایانه پدرش محمدتقی شریعتی، قرار گرفت. پدربزرگش آخوند حکیم و عموی پدرش عادل نیشابوری از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب بهشمار میآمدند. پدرش «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران جنبش نوین اسلامی بهحساب میآید.
شریعتی از پیرامون به مرکز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان آتشین این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. فعالیتهای بیدارگرانهاش باعث دستگیری او در سال ۱۳۳۶ و انتقال فوریاش به زندان قزلقلعه در تهران به مدت هشت ماه شد.
پس از قبول شدن در بورس تحصیلی، علی شریعتی برای مدتی دست از فعالیتهای سیاسی کشید و برای ادامه تحصیلات عالیه به فرانسه رفت. او از این دوران برای مطالعه جدی و نیز فعالیت علنی سیاسی در راه احقاق حقوق بشر و آزادی دموکراتیک در ایران، بهرهبرداری خوبی کرد. وی اندکی پس از رسیدن به پاریس به گروه فعالان ایرانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و مصطفی چمران پیوست و در سال ۱۳۳۸ سازمانی بنام «نهضت آزادی ایران» (بخش خارج از کشور) بنیان گذاشته شد. حدود دو سال بعد شریعتی دو جبهه تحت نامهای جبهه ملی ایران در آمریکا و جبهه ملی ایران در اروپا را تأسیس کرد. در جریان کنگره جبهه ملی در ویسبادن (جمهوری آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲، شریعتی با توجه به قدرت فکری و قلمیاش، بعنوان سردبیر روزنامه فارسیزبان جدیدالانتشار ایرانی در اروپا یعنی «ایران آزاد» انتخاب شد. اولین شماره این نشریه در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه دیدگاههای روشنفکران ایرانی خارج و نیز واقعیتهای مبارزات مردم ایران را منعکس میکرد.
شریعتی بارها تاکید کرد که در اسلام بجای روحانی عالم دینی وجود دارد:«من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازهاست و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیر عالم نه روحانی در برابر جسمانی...آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است»
مهندس بازرگان درباره ریشههای اختلاف شریعتی و روحانیت مینویسد:«روحانیت در همه ادیان و ادوار به دو دلیل با امثال دکتر شریعتیها ناسازگاری دارد. یکی اینکه تجدد و نوآوری را منافی با اصالت و استحکام دین دانسته، میترسند در مبانی و معتقدات مردم که تا حدود زیادی بر تشریفات و تحجر و سنتها و افکار کهن تکیه دارد، تزلزل حاصل شود و دلیل مهمترشان این است که اصلا نمیخواهند هیچ فردی که خارج از صنف و کسوت مقدس است وارد قلمروی واسطگی بین خدا و خلق خدا شود.»
این رویه شریعتی منجر به موضعگیری روحانیون بر علیه او شد. مرتضی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داد: «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیدهاست.» ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه بر اساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. تعدادی از طلاب قم نزد شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفتهاست دعای ندبه سند معتبر ندارد و مرعشی گفت من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد کافر است.
لازم به تذکر است که طرز فکر و برداشت آیتالله حاج میرزا خلیل کمرهای نسبت به شریعتی با بسیاری از علمای هم عصر وی متفاوت بود. وی در کتاب خود بنام فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی، کتاب «سلمان پاک» اثر مستشرق فرانسوی پروفسور لویی ماسینیون، ترجمه دکتر علی شریعتی را نقد نمود. در سال ۱۳۵۱، میرزا خلیل کمرهای نسخهای از کتاب فتاوی صحابی کبیر سلمان فارسی را توسط فرزندش امیرحسین برای شریعتی ارسال داشت و ضمن تشکر از تحقیقات علمی شریعتی درباره تاریخ ادیان و اسلام، از او خواست که به ۱۹ نکته علمی در ترجمه کتاب سلمان پاک مراجعه و آنها را مورد بازنگری و تحقیق بیشتر قرار دهد.
با انتشار این فتاوی رسمی، حسینیه ارشاد در آبان ۱۳۵۱ تعطیل گردید. پس از تعطیلی ارشاد، فتاوی مذهبی علیه ارشاد و شریعتی به شدت گسترش یافت. شریعتی نهایتا بهدلیل دستگیری پدرش، در تیرماه ۱۳۵۲ خود را تسلیم کرد و زندانی شد. پس از دستگیری وی محمد بهشتی، سید هادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم در منزل مرتضی مطهری حضور داشتند که مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبران ناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت بهم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت. ابوالحسن قزوینی در پاسخ به استفتایی نوشت:«هرچند مدتی است کسالت دارم و قادر بر مطالعه نیستم، ولی نظر به مطالعه اجمالی، کتب مذکور مطابق با مذهب تشیع نمیباشد و انکار خاتمیت و انکار ضروری دین اسلام است.» علامه سید محمدحسین طباطبایی در پاسخ به استفتایی نوشت:«اینجانب نوشتههای دکتر شریعتی را هرگز تصدیق نکرده، نوع مطالب ایشان اشتباه و طبق مدارک دینیاسلامی غیرقابل قبول است.» سید کاظم مرعشی هم در پاسخ به استفتایی دیگر خرید و فروش کتب شریعتی را حرام دانست. همچنین سید علی اصفهانی اعلام کرد:«نوشتجات نامبرده مشتمل بر اباطیل گوناگون است»
صدور فتواها علیه شریعتی تا پس از مرگ وی ادامه داشت و در این زمان آیات عظام خویی، مرعشی نجفی، شاهرودی،عبدالله شیرازی، مالک حسینی، علی نمازی و... فتاوی مشابهی علیه شریعتی صادر کردند. در این زمان تلاشهایی هم شد که فتوایی له یا علیه شریعتی از خمینی صادر شود لیکن وی در اینباره همواره سکوت کرد. محمد یزدی در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد: «جلسه مزبور در منزل نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود. پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست...آقای مصباح یزدی در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند.» به این ترتیب بخشی از روحانیون نزدیک به خمینی نیز که بعدها وارد حکومت جمهوری اسلامی شدند، تنها به دلیل مصلحت از اعلام کفر شریعتی خودداری کرده بودند. مرتضی مطهری در نامهای در آستانه انقلاب اسلامی به روح الله خمینی مینویسد:[۵]
شریعتی از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲ به زندگی مخفی خود روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی حسینیه ارشاد به بعد، متن سخنرانیهای شریعتی با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.[۴]
وی در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ در حالیکه سه هفته از سفرش به انگلستان میگذشت، در ساوتهمپتون از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، ولی در قبرستانی کنار آرامگاه حضرت زینب(س)، خواهر امام حسین (ع) و دختر حضرت علی(ع) در شهر دمشق به خاک سپردهشد.
شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او بهطور خاص، تشیع صفوی[۶] را مظهر سنت مسخ شده میداند و آن را توام با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبرگرایی معرفی میکرد.[۷] وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیمودهاست.[۷] البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت.
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
به رســم کیان تاج و تخت مهی بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته ســر مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بی اندوه گشـت از بدی گرفتند هر کــس ره بـخردی
دل از داوری هـا بپرداخـتـنـد به آیین، یکی، جشن نو ساختند
نـشـسـتـنـد فرزانگان، شادکام گـرفتند هـر یک ز یاقوت، جام
می روشن و چهره ی شاه نـَو جهان نو ز داد از سر ِماه نـَو
بـفـرمـود تا آتش افـروخـتـنـد همه عنبر و زعفران سوختند
پـرسـتـیـدن مهرگان دیـن اوسـت تن آسانی و خوردن آیین اوست
کنون یادگارست از و ماه مهر به کوش و به رنج ایچ منمای چهر
![]() |
|
چشم به لحظه های فریاد دوخته ام
در این گوشه ها که شِکوه های باران زا
ترکیبی از سنگ و آهن را نثار
نگاه های خونینم می کنند
براستی بر کدامین بلندی باید بایستم؟
براستی من کجای این فضای دلگزا می رقصم؟
درون بشکه هایی از واژگان شرم آلود؟
هزاران چرخ از ارابه های واژه کش
غلطیده اند
که مرا در شب آسایش خیال
به نشانی قصر کشتی سازان راستی ها ببرند
اما سفر از همان بدو دلشوره ها
آغاز نخستین اشک را جشن گرفته است
گریزی نیست با خشک سالی موسم دلنگرانی ها
بر سیلاب هزارمین اشک همسفر خواهم بود
تا هجوم آوارگی های همنشینی با فرمانروایان راستی را ستایش کنم